میان «داروگ» نیما و «قاصدک» اخوان، شباهت های زیادی است.

نیما نوگراتر از اخوان

میان «داروگ» نیما و «قاصدک» اخوان، شباهت های زیادی است. هر دو شعر آزاد (نیمایی) هستند (نه کلاسیک، سپید یا موج نو). هر دو بر یک باور عامیانه استوارند: داروگ قورباغه درختی که می گویند هرگاه بخواند باران می آید و قاصدک بذر گونه ای «نی» که با امواج هوا این سو و آن سو می رود و گفته می شود حامل خبری است. همچنین هر دو مضمونی واحد دارند: امید در منتهای نومیدی و نیز هر دو از سروده های نمونه و متعالی سرایندگان خود به شمار می روند و ویژگی های سبکی آن ها را باز می تابانند.

اما مهم ترین وجه مشترک این دو شعر این است که هر دو دارای بار اجتماعی یا همان جهت گیری اجتماعی هستند. در بنیاد اعتبار نیما و اخوان بیشتر به دیدگاه اجتماعی آن هاست. همان طور که برای نمونه اعتبار سپهری به دیدگاه عرفانی اش و یا اعتبارسیدحسن حسینی به دیدگاه مذهبی اوست. اگر ما از نیما و اخوان این جهت گیری را بگیریم از آنان چه باقی خواهد ماند، مگر به جز مجموعه ای شعر رمانتیک سیاه از نیما و مشتی «اخوانیات» از اخوان. در این دو شعر در آغاز به نظر می رسد که آن ها از یک مسئله شخصی سخن می گویند، اما زود آشکار می شود که مسئله آن ها یک مسئله جمعی و احساس آن ها یک احساس مشترک است.

در واقع «من فردی» آن ها به «من اجتماعی» تبدیل شده است و این فرآیند مهم ترین حادثه ای است که ممکن است در زندگی هنری یک هنرمند رخ دهد. نیما و اخوان بدون تردید از شاعران بزرگ اجتماعی ما به شمار می روند. صدای آن ها صدای مردم و غم وشادی آن ها عمدتا غم و شادی مردم است. البته ممکن است این گرایش و ویژگی برای بسیاری جذابیتی نداشته باشد یا این که به دلیل تحولات سیاسی و اجتماعی، این رویکرد محبوبیت خود را از دست بدهد، چنان که در برهه ای از دوران ما، با افزایش گرایش های عرفانی توجه به اشعار سپهری بیشتر شد که شاید بتوان آن را نشانه سرخوردگی مردم از «گفتمان های اجتماعی» یا نشانه فقدان چنین گفتمانی دانست. وقتی که ما برای نمونه شهریار را با نیما مقایسه می کنیم می بینیم آن چه که آن ها را بیش از هر چیز از یکدیگر متمایز می کند و به شخصیت هنری آن ها شکل می دهد رویکردی است که آن ها به جهان و به زندگی دارند.

حال ممکن است چنان یکی را بر دیگری ترجیح دهیم که آن دو را قابل مقایسه ندانیم یا این که کار هر دو را بخشی از ادبیات بدانیم که مکمل یکدیگرند.اما تفاوت ها: در شعر نیما گاه تعقیدها (پیچیدگی ها)ی معنایی وجود دارد که از پیچیدگی زبانی شعر وی ناشی می شود و این مسئله دریافت ها را از شعر او متفاوت می کند. چنان که همین مصراع اول و دوم داروگ دو خوانش بحث برانگیز دارد. برخی می گویند کشتگاه من و کشت همسایه هر دو خشک شده اند و برخی می گویند کشتگاه من برخلاف و به رغم کشت همسایه خشک شده است و می افزایند که منظور از کشت همسایه در این جا وضعیت کشور اتحاد جماهیر شوروی پس از انقلاب سوسیالیستی است.

بر همین پایه این عده کلی هم حاشیه و تفسیر نوشته اند که در نظر گروه اول کاملا بی ربط و حتی مضحک است. یا در ادامه آن جا که نیما می گوید و جدار دنده های من…، منظور نیما از «و»، «و در حالی که» است.

نیما گاه با حذف هایی از این دست، دست به زیبایی آفرینی و ساختار شکنی زده است اما در این جا ممکن است به نظر برسد که گویا چیزی کم است و حذف چندان به جایی نبوده است؛ همچنین ممکن است به نظر برسد که بخش دوم شعر که شاعر وضعیت زندگی و محیط خود را به گونه ای نمادین توصیف می کند یک جمله خیلی طولانی است، اما از منظری دیگر این پیچیدگی های بیرونی می تواند به متانت و استحکام درونی شعر کمک کرده باشد. یعنی آن چه در ظاهر نقص به شمار می رود در واقع یک حسن بزرگ باشد.

اما در برابر داروگ نیما، قاصدک اخوان، کاملا سرراست، همراه با جمله های کوتاه خیلی کوتاه و فاقد هرگونه پیچیدگی زبانی و در عوض آکنده از بازی ها و ظرافت های زبانی است. البته این بازی های زبانی آن چنان در خدمت محتوا و آن قدر طبیعی هستند که چندان به چشم نمی آیند. به ویژه به چشم فرم گرایانی که حاضرند جانشان را برای یک بیت از شاعرانی مثل بیدل یا صائب بدهند. آن هم به این دلیل که اخوان قصد مضمون پروری یا زبان بازی نداشته است. شعرهای خوب اخوان به قول خودش «قصه درد است/ شعر نیست» یا دست کم این که مضمون گرایی و فرمالیسم محض نیست. اگر همین شعر قاصدک را بررسی کنیم می بینیم که هر مصراع آن پر است از آرایه های لفظی و معنوی و او در آوردن قافیه و ردیف بی اندازه راحت است. انگار راحت ترین کار برای او همین است. در عین حال با همه توجهی که اخوان به زبان دارد خواننده در می یابد که برای اخوان امر دیگری اصالت دارد. برخلاف اخوان، نیما به جای این که به سنت های کهن زبانی متکی باشد بر تصاویر متکی است، تصاویری که فضایی شگفت انگیز ایجاد می کنند و منحصر به فرد هستند. در شعر او طبیعت به شکلی خاص جلوه می کند و توصیفات او انگار سه بعدی اند یا مثل این که در سروده های او درخت، درخت تر، جنگل ، جنگل تر، دریا، دریاتر و … است. در «داروگ»، خود واژه داروگ و «کومه» دو واژه محلی هستند، واژه هایی که اگرچه رنگ و بوی «بومی» به شعر وی می دهند، اما جالب است که این نوع واژ ه ها باعث زیبایی شعر وی می شوند و حتی آن را مدرن می کنند و این به دلیل نگرش تازه ای است که نیما به جهان دارد.

می توانیم مقایسه کنیم که شاعران دیگر که از واژه های محلی استفاده کرده اند چطور باعث شده که آن ها تنها و حداکثر از یک برچسب محلی استفاده کنند، بدون آن که بتوانند فضای جدید و حس تازه ای را بیافرینند.

در نگاهی دیگر به دو شعر مورد بحث، این طور به نظر می رسد که اخوان شاعر دوران گذار و نیما شاعر دوران مدرن است، چون نیما از نظر استفاده از زبان و نوع نگرش از اخوان پیشی گرفته است. شاید و گویا این دو باید از نظر زمانی عوض می شد. نیما در داروگ، همان اول می گوید: «خشک آمد» عبارتی که پیش از او کسی به کار نبرده و هیچ کس هم نیست که مدعی شود این عبارت نادرست است. سپس او از واژه کشتگاه استفاده می کند که بر ساخته خود اوست. این نوآوری همچنان تا پایان شعر ادامه می یابد.

در واقع نیما در نگاه و در بیان همچنان نوگراتر است از هر شاعری که در مقام مقایسه با او قرار دهیم. هرچند که او نخستین نوگرا و پدر شعر نو فارسی است، بخشی از نوگرایی وی معطوف به ساخت بوده است، اما در ساخت هم نه دوستان و نه دشمنانش نتوانستند به پای او برسند، چه آن هایی که از «ارتفاع زخم» افتادند و چه آن هایی که «جیغ بنفش» کشیدند و نیز چه آن هایی که اساسا سروده های او را شعر نمی دانند. نیما را باید شاعر مدرنیته به شمار آورد و نه شاعر دوران گذار، او به خوبی سنت را در خود حل و هضم کرده و «ققنوس» وار به انسانی نو مبدل شده است. جالب است که نخستین شعر نو نیما هم «ققنوس» نام دارد. شعری که در سال ۱۳۱۶ منتشر شده است.

نکات مهم مطلب

در شعر نیما گاه تعقیدها (پیچیدگی ها)ی معنایی وجود دارد که از پیچیدگی زبانی شعر وی ناشی می شود

در برابر داروگ نیما، قاصدک اخوان، کاملا سرراست، همراه با جمله های کوتاه خیلی کوتاه و فاقد هرگونه پیچیدگی زبانی است

در واقع نیما در نگاه و در بیان همچنان نوگراتر است از هر شاعری که در مقام مقایسه با او قرار دهیم

شعرهای خوب اخوان به قول خودش «قصه درد است/ شعر نیست» یا دست کم این که مضمون گرایی و فرمالیسم محض نیست

نویسنده: علیرضا شریفی

لینک منبع : لینک به مطلب