درگذشت سیمین بهبهانی بی تردید ضایعه جبران ناپذیری برای جامعه ادبی ایران و دوستداران شعر او محسوب می شود.

سیمین بهبهانی، از عشق تا اعتراض

درگذشت سیمین بهبهانی بی تردید ضایعه جبران ناپذیری برای جامعه ادبی ایران و دوستداران شعر او محسوب می شود. اگر شعر را بر مبنای یکی از تعاریف کلاسیک آن آینه درد و رنج از یک سو و آمال و آرزوهای جامعه از سوی دیگر بدانیم، اشعار سیمین بهبهانی طی سی و چند سال گذشته نمونه برجسته و تاثیر گذاری از این آینه داری بوده است.

سیمین بهبهانی اگر چه شهرتش را مدیون فرم قدیمی غزل از نوع معترض واجتماعی آن است، اما در سال های قبل از انقلاب در کنار غزل های رمانتیک و عاشقانه شعر نیمایی و (نو قدمایی) را نیز آزموده است، اما با حضور نخبه هایی مانند نادر پور و رحمانی آن طور که باید این بخش از دستاورد او مورد توجه قرار نگرفته و ندرخشیده است. غزلیات غالبا دلنشین آن دوره اش نیز اگر دوره دومی در کار نبود چه بسا که در کتابخانه های قدیمی خاک خورده و به چاپ های متعدد امروزی نمی رسید.

سیمین بهبهانی و حسین منزوی از معدود غزل سرایان قبل از انقلاب بودند که متاثر از دستاوردهای شعر نو، ایماژ ها و موتیو های رایج در این ژانر جدید را وارد غزل کرده و راه را برای شعری که امروزه غزل نو نامیده می شود، هموار کردند. حسین منزوی با وجود سن کم و با گوشه چشمی به بخش آوانگارد شعر نو با انتشار مجموعه غافلگیر کننده (حنجره زخمی تغزل) در جایگاه رفیع تری نسبت به غزل سرایان دیگر قرار گرفت و تا جایی که به یاد دارم ترکیب غزل نو را اول بار برای تعریف شعر او به کار بردند. سیمین بهبهانی نیز در همان دوره و تحت تاثیر مستقیم نادر پور همان طور که گفته شد چهار پاره هایی به شیوه نو قدمایی نیز سروده بود و به هیچ وجه شاعری بیگانه با تحولات شعری زمان خود محسوب نمی شد. اما خط کشی های آن زمان آنقدر جدی است که چنین پیشینه و پشتوانه یی حتی، برای به بازی گرفتن کافی نمی نماید. از نقل قول ها و شواهد دیگر پیداست که فروغ فرخزاد نیز با وجود دست تنها بودنش به عنوان شاعری مونث در جمع مرد سالارانه ادبیات آن روزگار شعر سیمین بهبهانی را جدی نمی گیرد.

فروغ فرخزاد و دیگر شاعران همسنگر و همتراز او و بسیاری از خوانندگان پیگیر شعر بر این باور بودند که عمر غزل به پایان رسیده و هر گونه تلاشی برای احیای آن به مثابه آب در هاون کوبیدن است. تلاش های شاعرانی مانند عماد خراسانی، سایه، حسین منزوی، محمد قهرمان، سیمین بهبهانی و غزل سرایان دیگر نیز به نظر کافی نمی رسید که بتواند این قطار سنگین و به گل نشسته را دیگرباره به راه بیندازد. اما با شروع انقلاب و روی کار آمدن اقشار پایبند به سنت که غزل فرم شاعرانه قابل فهم و محبوب شان بود همچنین دلایل دیگری مانند نیاز در جنگ تحمیلی به شعر و هنرهای دیگر برای تبلیغات لازم و نهایتا ترجمه و انتشار آرا و عقاید فلاسفه پست مدرن که احیای سنت های دیرین را بی وقفه توصیه می کردند، سبب می شود که این قطار به گل نشسته به ریل باز گردد و با سرعت و شتابی بی سابقه به راه بیفتد و مخالفان سیمین بهبهانی را که این بار پرچمدار این حرکت شده است شگفت زده کند.

مخالفت ها اما در سال های قبل از انقلاب نه فقط به خاطر فرم سنتی غزل، بلکه ناشی از نگرش رمانتیک و سانتیمانتال سیمین به مسائل روز و هستی شناسی خود محور متجلی در آن اشعار بوده است. نگاهی که فرق عمده یی با شعرهای اولیه فروغ نداشت. اما فروغ از آن مرحله گذشته و در گفت وگویی با ایرج گرگین اعلام کرده بود که آن اشعار را دختر احساساتی و احمقی نوشته است. متاسفانه اما مرگ زود رس فروغ به او مجال نداد که ببیند سیمین نیز در اقدامی جسورانه و به طرز غیر منتظره یی آن دوران را پشت سر می گذارد و در غزلی متفاوت تولد دیگرش را با این بیت بشارت می دهد: «حالی است حالم نگفتنی، امروز سیمین دیگرم / گویی خورشید پیش از این، هرگز نتابیده بر سرم».

تولدی که ناگهان زاویه باریک نگاهش را مانند یک لنز پانورامیک باز کرده و افق پهناور تری را در برابرش می گشاید. اما این نگاه با وجود گستردگی اش ماهیتا نگاهی افقی است و فرق بنیادی دارد با نگاه فروغ تولدی دیگر که جدا از اجتماع و مسائل ملموس روز نظری هم به اعماق روح انسان معاصر و عرصه های عشق و مرگ دارد.

سیمین با وجود گستردگی نگاهش در این دوره دوم، کما کان غزل سرایی رمانتیک باقی می ماند، با این تفاوت که این بار رمانتیسم عاشقانه در غزل او جایش را به رمانتیسم اجتمایی می دهد که به نوبه خود تا رئالیسم اشعاری مانند زمستان اخوان و ابراهیم در آتش شاملو راه درازی در پیش دارد. با این همه نا گفته نباید بماند که سیمین در دوره دوم هر جا که از متافر استفاده کرده و مثلا از صبر و استقامت شتر، آرامش نیلوفری بودا، یا خرابی سقف خانه، نماد و متافر ساخته از رمانتیسم متداول در شعرش فاصله گرفته و پا به عرصه های پهناور تری از خلاقیت شاعرانه نهاده است. به گمان من وقتش که فرا برسد باید روی این بخش از کار او و نقش متافر در اشعارش بررسی جداگانه یی انجام بگیرد.

سیمین بهبهانی پس از سهراب سپهری که اجل امان نداد روزگار شهرتش را ببیند محبوب ترین شاعر ایرانی پس از انقلاب بود و جایگاهش در عرصه ادب یاد آور نوستالژیک مسند رفیع شاعرانی مانند شاملو و اخوان در ده های چهل و پنجاه. اما آنچه در این ارتباط عجیب به نظر می رسد این است که شعر شاعری با این درجه از محبوبیت آن گونه که باید در زمان حیاتش به طرز جدی و به دور از تعریف و تمجید افراطی یا واکنش های خصمانه و با متر و معیارهای نقد مدرن مورد بر رسی قرار نگرفته است. با وجود اینکه طی دو دهه گذشته چندین ویژه نامه و کتاب در رابطه با سیمین بهبهانی منتشر شده است اما جای نقد های مدرن و دقیق و موشکافانه از نوعی که فرضا حقوقی و آتشی و براهنی بر شعر نیما و شاملو و فروغ می نوشتند در آنها خالی است. آنچه تاکنون در این ویژه نامه ها دیده ایم گذشته از تعریف و تمجید های رایج در نقدهایی با رویکرد سنتی، آنچه بزرگان و هم نسلانش در رابطه با او انتشارداده اند؛ غالبا نوشته های کوتاه و مصلحت اندیشانه یی بوده است که بیشتر حالت رفع تکلیف و تعارف داشته است تا اینکه نقد و نظری جدی در مورد شعر بهبهانی باشد. بخش عمده این نوشته ها نیز درباره شخصیت و صفات پسندیده اوست تا اینکه درباره شعر و کارش باشد که در نوع خود باز شانه از زیر بار خالی کردن است. بی تردید معذوریتی که دوستی های دراز مدت ایجاد می کند، محبت خواهرانه و مادرانه یی که سیمین به نزدیکان داشت و موقعیت اجتمایی او که به هیچ قیمتی نمی باید از سوی این بخش صدمه دیده یا زیر سوال می رفت در این میان نقش عمده داشته است. شاید سیمین که طعم تلخ بی توجهی و جدی نگرفتن را پیش از انقلاب چشیده بود خود نیز بیش از این نمی خواست و نقدی جدی که بخواهد دستاورد هایش را زیر سوال ببرد در حکم شاد کردن دشمن و رنجاندن دوست محسوب می شد.

حضور لازم و جسورانه سیمین بهبهانی در عرصه ادب ایران یک بار دیگر در عصر اطلاعات و جهان دیجیتالی نشان داد مردم این سرزمین کماکان در تنگناهای نفسگیر زندگی و دشواری های طاقت فرسا، در آینه شعر دنبال خودشان می گردند و در سایه شعر نفس تازه می کنند و در این ارتباط به حرف و نظر منتقد و نظریه پرداز هم کاری ندارند. اما گذشته از جایگاه رفیعی که شعر سیمین در میان اقشار مختلف جامعه کسب کرده است جایگاه دیگری نیز وجود دارد که ارتفاع و کیفیت آن را اهل ادب و در راس آنها منتقدان و صاحب نظران تعیین می کنند و کارنامه هیچ شاعری بدون این بخش کامل نخواهد بود. چه جامعه آمادگی اش را داشته و چه نداشته باشد.

عباس صفاری

لینک منبع : لینک به مطلب