چهره پردازی در آثار تاریخی و معاصر تلویزیون

معجزه در اتاق گریم

هنرهای نمایشی از گذشته تا امروز با تغییرات گسترده ای در ابعاد مختلف روبه رو بوده و به مرور شاخه های متنوعی به آن افزوده شده است که از شاخص ترین آنها می توان به چهره پردازی اشاره کرد.

این هنر ظریف و کاربردی که تلفیقی از هنرهایی همچون نقاشی و مجسمه سازی است، یکی از قدیمی ترین مشاغل در تئاتر دنیاست که بازیگر را در ایفای هرچه بهتر نقش یاری می کند و از پایه های نمایش به حساب می آید. با شکل گرفتن صنعت سینما به مرور چهره پردازی جای خود را در میان اندک تولیدات ابتدایی آن باز کرد و پس از ناطق شدن سینما به جایگاه اصلی و شایسته خود رسید. در دهه های بعد این رشته شکل پیچیده تری به خود گرفت و به صورت یک علم در هنر هفتم درآمد. در تلویزیون نیز با توجه به کوچکی قاب و نزدیکی تصویر، گریم از همان ابتدا اعلام حضور کرد و به مرور از قالب پررنگ و لعاب خود خارج شد تا جایی که امروزه به حرفه ای مهم و کلیدی در مجموعه های تلویزیونی تبدیل شده است.

در تلویزیون ایران نیز تقریبا وضع به همین حالت بود و تنها بخش بسیار کوچکی از سریال های تلویزیونی از گریمورها استفاده می کردند که در سال های بعد کارهای شاخصی را در سینما و تلویزیون از خود به یادگار گذاشتند. برای مثال می توان از بیژن محتشم، جلال معیریان و عبدالله اسکندری یاد کرد که هر سه آنها در ابتدای دهه ۵۰ جذب تلویزیون شدند و به مرور با کسب تجربه به بهترین های این رشته در ایران تبدیل شدند. ابتدا گریم در تلویزیون صرفا به یک فوم زدن ساده منحصر بود و تمایل بیشتری به آرایش و پیرایش داشت، اما پس از انقلاب به مفهوم جهانی این حرفه نزدیک تر شد. مجموعه تلویزیونی هزاردستان ساخته ماندگار علی حاتمی یکی از نخستین جهش های گریم در تلویزیون کشور است که نقشی کلیدی در پرداخت شخصیت ها و شکل گیری آنها در دل درام داشته است. معیریان و اسکندری به همراه گروه جوان و پویای خود شخصیت های مختلفی را با دستان هنرمندشان جان بخشیدند و برای مخاطبان ملموس کردند.

از رضا تفنگچی و ابوالفتح گرفته تا خان مظفر و مفتش شش انگشتی، همگی مطابق شخصیت پردازی حاتمی گریم شدند و جان گرفتند بی آن که اغراقی صورت گرفته باشد.

در حقیقت هزاردستان مرکز آموزش عملی چهره پردازی تلویزیون، آن هم در دورانی است که هنوز تولیدات سینمایی چندان رونقی نگرفته بود. بخش جلوه های ویژه گریم هم در هزاردستان با توجه به صحنه های برخورد گلوله به شخصیت ها و… کیفیت مناسبی داشت و مخاطب آشنا با سینما و تلویزیون آن را به اصطلاح پس نمی زد. اوج این هنرنمایی را در صحنه بریدن سر رئیس اداره تامینات به دست شعبون استخونی شاهد هستیم.

همزمان با آن در مجموعه سربداران ساخته محمدعلی نجفی شاهد حجم بالایی از چهره پردازی در دوره ای دیگر از تاریخ کشورمان هستیم، با این تفاوت که طراحان گریم هزاردستان با توجه به معاصر بودنش کار ساده تری برای جان بخشیدن به شخصیت ها داشتند، اما در سربداران با توجه به دوره تاریخی خاص آن (حمله مغول ها به ایران) کار سخت تر بود.

با همه اینها سربداران از این لحاظ نه تنها ضربه نخورد، بلکه در جهت قصه خود نفع هم برد. در سربداران با توجه به درگیری های متعدد مردم با مغول ها و زخم های ناشی از شمشیر، جلوه های ویژه نمود بیشتری از سایر شاخه های گریم داشت. در کنار آن می توان به ریش و موهای بافته شده بسیاری از شخصیت ها نیز اشاره کرد.

سلطان و شبان ساخته داریوش فرهنگ نیز برهه ای از تاریخ شفاهی را به شکلی کاملا فانتزی به تصویر می کشید، بی آن که وارد جزئیات شود. گریم در این مجموعه به تبعیت از فرم قصه به سمت فانتزی رفت و شخصیت ها بویژه سلطان گریم اغراق شده دارند. از دیگر نمونه های تازه تر تاریخ معاصر می توان به مجموعه های تبریز مه آلود و شهریار اشاره کرد که دومی با توجه به حضور شخصیت های برجسته تاریخ ادبیات معاصر ایران همچون شهریار، ملک الشعرای بهار، عارف قزوینی و میرزاده عشقی نیاز به چهره پردازی دقیقی داشتند، چراکه بخش مهمی از دوستداران شعر در کشور با عکس هایی از شعرای یاد شده دیده شده اند و طبیعتا گریمورها می توانند آن را با چهره های ارائه شده در شهریار قیاس کنند.

در کنار آثاری از این دست، بسیاری از تولیدات تلویزیونی شامل کارهای معاصر می شد یا نهایتا در دوران پیش از پیروزی انقلاب می گذشت که به همین دلیل چهره ها نیاز به متعادل سازی داشت. بویژه قصه های مربوط به قبل از انقلاب که هنوز بسیاری از مردم ویژگی های ظاهری مربوط به آن را کاملا به خاطر دارند. برای نمونه می توان به سریال های انقلابی دهه فجر اشاره کرد که از آن میان فقط برخی مانند رعنا ساخته داوود میرباقری به لحاظ پرداخت چهره ها در سطح کیفی مطلوبی قرار دارد و بقیه چندان توجهی به این بخش مهم و تاثیرگذار نداشته اند.

مجموعه های مربوط به تاریخ صدر اسلام نیز به طراحی گریم خاص و پیچیده ای نیاز داشت که باید طراح، کتاب های مربوط به آن دوران و روایت ها را کامل خوانده باشد؛ اتفاقی که در موفق ترین مجموعه های تاریخ اسلام همچون امام علی(ع) و مختارنامه به بهترین شکل ممکن رخ داد و شخصیت هایی از آن بیرون کشیده شد که با باورپذیرترین چهره ممکن پیش روی مخاطبان قرار گرفتند.

میرباقری به عنوان یکی از موفق ترین کارگردان های مجموعه های تلویزیونی اعتقاد ویژه ای به گریم دارد و همیشه از بهترین های این رشته در ایران ـ که در سطح جهان هم حرف هایی برای گفتن دارند ـ بهره می گیرد. در سریال امام علی(ع) میرباقری از اسکندری برای طراحی چهره ها که تعدادشان هم بسیار زیاد است بهره گرفته و باورپذیری را به اوج رسانده است، ضمن آن که جنگ های مربوط به این ایام نیز کار بخش جلوه های ویژه گریم را بسیار زیاد کرده بود و انصافا اسکندری و گروهش بخوبی از عهده انجام آن برآمدند. برای مثال می توان به صحنه قطع گردن ساحر به دست جندب در قسمت نخست کار اشاره کرد که فوق العاده زیبا و اثرگذار از آب درآمده و مخاطب را شوکه می کند اما اوج کار اسکندری در طراحی چهره هایی است که مخاطب از هرکدام آنها تصویری ذهنی دارد و خواسته یا ناخواسته تصویر ارائه شده را با آن مقایسه می کند.

وی در طراحی شخصیت های مثبت مجموعه همچون مالک اشتر، عمار و محمد ابوبکر از فیلمنامه پروپیمان میرباقری بیشترین بهره را گرفته و به شکلی ظریف و با استفاده از فقط چند خط روی چهره یا یک زخم کنار پلک، شخصیت های یاد شده را خلق کرده است. برای نمونه می توان از ریش سفید مالک اشتر و زخم شمشیر گوشه چشم چپ او یاد کرد که تمام وجوه مختلف این شخصیت بزرگ تاریخ اسلام از عطوفت و مهربانی تا دلاوری را ترسیم کرده است. در قطب منفی داستان هم همین وضع حاکم بود و شخصیت های منفوری همچون معاویه، یزید و عمروعاص با طراحی درخشان اسکندری جان گرفتند و از دل تاریخ بیرون آمدند، بخصوص عمروعاص که گریم چندان برجسته ای نداشت، اما فقط با تغییراتی ظریف و زیر پوستی به باورپذیرترین شخصیت قطب شر این مجموعه تلویزیونی تبدیل شد. البته نباید از بازی درخشان مهدی فتحی در این سریال غافل شد. میرباقری پس از آن در مجموعه های معصومیت از دست رفته و مختارنامه بهره بیشتری از گریم برای پرداخت شخصیت ها و نیز پیشبرد داستان گرفته که اوج آن را در مختارنامه شاهد بوده ایم. مختار به عنوان شخصیت مرکزی و قهرمان داستان باید پرداخت متقاعدکننده ای داشته باشد که بخشی از آن به عهده گریم است. در اینجا هم اسکندری پس از به زندان افتادن مختار از عفونت چشمش استفاده خلاقانه ای کرده و بخشی از چهره او را با این زخم کهنه پوشانده و همذات پنداری مخاطب با او را به حداکثر رسانده است.

در قطب منفی کار، شخصیت های متعددی همچون عمر سعد، شمر و حرمله حضور دارند که هر یک گریم ویژه ای را با توجه به پس زمینه سیاه تاریخی شان می طلبند. برای مثال می توان به حرمله اشاره کرد که گریم سخت و وحشتناکی داشت و نباید از صبر و تحمل انوش معظمی، بازیگر این نقش در کیفیت خوب گریم بسادگی گذشت.

در بخش گریم های به اصطلاح رئال هم مجموعه های تلویزیونی پیشرفت خوبی داشته است و کمتر گریم های ضعیف و اغراق شده در این دسته آثار به چشم می خورد. در آثاری از این دست گریم باید به سطحی برسد که دیده نشده، به جزئی از صورت بازیگر تبدیل شود؛ درست مانند زمانی که خود مخاطب به چهره های اطراف خود در جامعه یا در خانه نگاه می کند. با این حال همچنان معضل موهای بافته شده و کلاه گیس ها با وجود پیشرفت های بسیار در این بخش به چشم می خورد که ذهن مخاطب را از قصه و شخصیت ها دور می سازد و به حاشیه می برد.

در سال های پایانی دهه ۷۰ موجی از سریال های کمدی ۹۰ قسمتی شبانه به راه افتاد که چهره پردازی آن در نازل ترین کیفیت ممکن قرار داشت و عملا توجهی به آن نمی شد. اغراق در گریم نقش اول و آخر را داشته و گاه بشدت مخاطب را آزار می داد. برای نمونه می توان از زیر آسمان شهر نام برد که طراحی شخصیت ها در کلیشه ای ترین شکل ممکن بود و حتی برای جلوگیری از رفله فون روی صورت بازیگران نیز تلاش چندانی صورت نگرفته است.

در این میان شناخت کارگردان هم در کیفیت گریم کار بسیار مهم است و می تواند طراح و مجری گریم را در ارائه کاری حرفه ای تر یاری کند. چهره پردازی در تلویزیون کشور ما به درجه ای از اعتبار رسیده که برخی کشورهای خاورمیانه برای سریال های بعضا پرهزینه خود از بهترین نیروهای این رشته در ایران سود می جویند و طراحی و اجرای گریم کارشان را با آسودگی خیال به طراحان کشورمان می سپارند.

محمد جلیلوند

لینک منبع : لینک به مطلب