من دیه گو مارادونا هستم ساخته بهرام توکلی با فیلمنامه ای غیر اقتباسی و با دغدغه های درونی فیلمساز در مورد ادبیات، سینما، تئاتر و در مجموع مسائل فرهنگی است که سعی دارد بخشی ازمشکلات این عرصه را با روایت سینمایی بازگو نماید.

چرا دیه گو مارادونا فیلم شد؟

"من دیه گو مارادونا هستم" ساخته بهرام توکلی با فیلمنامه ای غیر اقتباسی و با دغدغه های درونی فیلمساز در مورد ادبیات، سینما، تئاتر و در مجموع مسائل فرهنگی است که سعی دارد بخشی ازمشکلات این عرصه را با روایت سینمایی بازگو نماید.

دیگر عوامل یاری دهنده وی عبارتند از: جواد نوروز بیگی، هومن بهمنش، حامد ثابت، بهرام دهقانی بازیگران: گلاب آدینه، سعید آقاخانی، ویشگاه آسایش، هومن سیدی جمشید هاشم پور صابر ابر، پانته آ پناهی، بابک حمیدیان مهسا علافر

چرا دیه گو مارادونا فیلم شد؟

"من دیه گو مارادونا هستم" ساخته بهرام توکلی است که در بخش سودای سیمرغ سی و سومین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و اکنون نیز جزو اکران های پس از نوروز ۹۴ می باشد. افزون بر استفاده فیلمساز از راوی که در فیلم های قبلی او نیز سابقه دارد میان نوشت (کپشن) نیز به ساختار فیلم وارد شده است. فیلم از قواعد کلاسیک پیروی نمی کند و می توان آن را به دو پرده اصلی تقسیم نمود. پرده اول که تقریبا دو سوم از زمان فیلم را به خود اختصاص می دهد، برشی از زندگی خانواده های دو خواهر دو قلو آذر و آزاده (گلاب آدینه) که توسط فرهاد (سعید آقاخانی) پسر بزرگ آذر در حال نگارش است را روایت می کند تا جایگزین داستان دیگری شود اما دخالت ها و تخیل داستان نویس آنچنان در این روایت پر رنگ است که مرزهای خیال و رویا و واقعیت قابل تشخیص نیست. این قسمت از فیلم پر از کشمکش و درگیری میان افراد دو خانواده است که ظاهرا فیلمساز به عمد قصد ساختن جهانی، پرتنش و دیوانه وار را در قالبی کوچک داشته و این ماموریت را به فرهاد داده است تا با دمیدن تنش به داستان واقعی یا خیالی این دو خانواده، این دیگ جوشان را به آستانه انفجار برساند. پرده دوم با عذاب وجدان فرهاد شروع می شود او در پی این است که چه کسانی یا عواملی این دو خانواده را به مرز فروپاشی رسانده است چندین و چند فرضیه می سازد اما در همه آن ها رد پای خود و نزدیکان خود را می یابد در نهایت برای کاهش عذاب وجدان خود وخانواده اش به یک فرافکنی بزرگ دست می زند.

اما یک سوم پایانی هنوز حرف های دیگری در لایه های سطحی و زیرین دارد. فرهاد این داستان پرتنش را به صورت ناتمام – که به هیچ وجه به معنای پایان باز نیست – به اتمام می رساند که مورد قبول قرار نمی گیرد و او به ناچار دو پایان تلخ و شیرین برای داستانش طراحی می کند. شاید این اعتراضی از جانب فیلمساز باشد که دخالت های نابجا، اجباری و ممیزی ها هستند که داستان ها و فیلم ها را ازمسیر اصلی خارج، بی اثر، خنثی و گاه مسخره می نماید، نگارنده نیز با این اعتراض فیلمساز همسو می باشد اما ممکن است عدم دقت کافی مخاطب به نشانه گذاری های فیلمساز باعث برداشتی خلاف نظرات وی صورت گیرد. با شناختی که نگارنده تصور می کند از فیلمساز محترم دارد وی را مخالف پایان خوش نمی داند چه آن که در فیلم "اینجا بدون من" به نقش سینما و پرده نقره ای در رویا پردازی و به تصویر کشیدن آرزوهای کوچک دست نیافتنی و آفرینش امید به بهترین شکل اشاره شده است. اگر چه در این فیلم پایان تلخ می تواند دنباله ی واقع گرایانه ی پرده اول باشد و پایانی شیرین مسخره می نماید اما شاید فیلمساز با رویارویی آنها در یک زمان نشان داده باشد که رویا ها و آرزوها چگونه شکل می گیرند آخر مگر نه این است که در اوج جنگ و کشتار و ددمنشی، امنیت و آسودگی خاطر مسخره به نظر می رسد و در فقر و نکبت، رفاه و آسایش در سیاهی نادانی، روشنایی دانش و در بیداد، آرزو و رویای داد وآزادی. آخر مگر رسالت هنرمند نشانی دادن از همین شیرینی ها در حیات این تلخی ها نیست تا به باورهای همگانی تبدیل شده و در پی آن جزو مطالباطشان گردد؟

زهره نبی زاده – کارشناس ارشد سینما

چاپ شده در روزنامه آفتاب یزد به تاریخ ۰۷/۰۳/۱۳۹۴ ، شماره ۴۳۳۹

لینک منبع : لینک به مطلب