ایستادگی بروکسل در مقابل روسیه نشان می دهد که سهمی برای مسکو در «تعریف قواعد بازی» و «روندسازی» در اروپا قائل نیست و تلاش آن چه برای ایجاد روند جدید و چه برای خدشه به روندهای برساخته را برنمی تابند.

اروپا با روسیه، بدون روسیه یا در مقابل روسیه؟

تعمیق اختلافات روسیه و اتحادیه اروپا بر سر بحران اوکراین، سرگئی لاوروف را در کنفرانس امنیتی مونیخ وادار به بازطرح این پرسش «تاریخی» کرد که اروپا درصدد ایجاد چه ساختار امنیتی در این قاره است، با روسیه، بدون روسیه یا علیه روسیه؟ سئوالی که در دوره های مختلف تاریخ روابط روسیه و اروپا مطرح بوده است. وزیر خارجه روسیه با اشاره ضمنی به ناخرسندی مسکو از کارگزاری بروکسل برای امریکا و اشاره به اینکه تمام گام های «آنها» در اوکراین به سوی تشدید اوضاع بوده، تأکید کرد که روسیه پاسخ این پرسش را می داند.[۱]

این در حالی است که روابط روسیه و اتحادیه اروپا در دوره پساشوروی هرچند به رغم برخی ضرورت ها و منافع مشترک از سطح مشخصی فراتر نرفته، اما در مقابل، در چالش های مهم از جنگ ۱۹۹۸ یوگسلاوی تا گسترش اتحادیه اروپا به شرق، تحولات چچن، جنگ های گازی، جنگ ۲۰۰۸ روسیه با گرجستان، استقلال کوزوو، سپر ضدموشکی اروپایی و … طرفین تلاش کرده اند تا تعاملات نیز به گونه ای غیرقابل جبران دچار خدشه نشود. حتی واسطه گری اتحادیه اروپا در تخفیف برخی تنش ها در روابط روسیه و امریکا موثر بوده است.

اما بحران اوکراین و خصوصاً اقدام روسیه در الحاق شبه جزیره کریمه به خاک خود به لحاظ عمق، ابعاد و پیامدهایی منفی که در روابط مسکو و بروکسل ایجاد کرده، تجربه ای جدید محسوب می شود. هرچند برخی در روسیه و اروپا تصور می کردند که این تنش همچون تنش های گذشته، پس از چندی برطرف می شود، اما روندها بر تفاوت این تجربه تأکید دارد. تجربه ای که طی آن پیش ذهنیت های منفی نسبت به روسیه در اروپا در حال تقویت، روسیه هراسی در حال تشدید و تأکید بر ضرورت اتخاذ سیاست سخت گیرانه تر در قبال مسکو طرفداران بیشتری پیدا کرده است.

صرفه نظر از مولفه ژئوپولیتیکی به عنوان مهم ترین دلیل شکل گیری و ادامه این چالش،[۲] ایستادگی بروکسل در مقابل روسیه نشان می دهد که سهمی برای مسکو در «تعریف قواعد بازی» و «روندسازی» در اروپا قائل نیست و تلاش آن چه برای ایجاد روند جدید و چه برای خدشه به روندهای برساخته را برنمی تابند. هم از این رو بود که مقامات مختلف اروپایی اقدامات روسیه در اوکراین را تهدیدی برای ساختارهای اروپایی ارزیابی کردند. موضع گیری هایی که در سخنان آنگلا مرکل و هشدار او نسبت به تهدید «ثبات» و «نظم مسالمت آمیز» اروپا از سوی مسکو برجستگی بیشتری داشته است.[۳]

لذا، هرچند اروپایی ها مایل به تشدید روابط با روسیه نبوده و از مضار آن آگاهند، اما بر مقابله با «تهدید روسی» و قبولاندن هژمونی هنجاری و سیاسی خود به مسکو به عنوان «شریک کوچکتر» اصرار دارند. مدعایی که هیچگاه مورد پذیرش کرملین نبوده و نیست. در مقابل، روس ها این رویکرد را نه ایجابی تهاجمی، بلکه تلاشی سلبی برای ممانعت از فرسایش بیشتر هژمونی غرب از جمله در اروپا می دانند که افول آن آغاز شده است. از این منظر، روند فزاینده تقویت موقعیت روسیه و نگرانی غرب نسبت به آسیب به جایگاه خود باعث فشارهای مضاعف بر مسکو بوده است. بر همین اساس، پوتین تصریح کرد که اوکراین تنها بهانه فشار و بازدارندگی در برابر روسیه است و در صورت حل آن، غرب باب جدیدی را برای فشار خواهد گشود.[۴]

اما، پیامدهایی هویتی وجه قابل تأمل دیگری از اختلافات مسکو و بروکسل هستند. مسکو که همواره با جدا کردن مفاهیم «غرب» و «اروپا» خود را متعلق به تمدن اروپایی دانسته و با قرار گرفتن در مقابل غرب (ائتلاف به رهبری امریکا) هویت یابی کرده، تالی تحولات اوکراین هم اکنون این مفاهیم را «هم سان» و خود را در مقابل «اروپایی» می بیند که رهبران آن مسکو را به ایجاد خدشه به «ارزش های اروپایی» متهم می کنند.[۵] این وضعیت نشان می دهد که تفکیک «اروپا» از «غرب» شاید راهی به غلط بوده و مسکو مسیری متفاوت از این دو دارد. تأکید چندباره پوتین به اینکه مقصر تحولات اوکراین امریکا و متحدان «غربی» آن هستند، ناظر به این مسئله است.[۶]

از این منظر، ابعاد هویتی گسست سیاسی کی یف از مسکو، با قرار گرفتن مسکو در مقابل بروکسل پررنگ تر نیز شده است. در همین رابطه، پوتین در خصوص ترسیم خطوط تقسیم جدید هشدار داد.[۷] خطوط تقسیمی که طی آن روسیه با متهم شدن به اخلال در قواعد و ساختارهای غربی اروپایی، به خارج از این تمدن هدایت می شود.

بازطرح سئوالات «هویتی» از این دست که آیا روسیه یک قدرت اروپایی است؟ در کجای تمدن غربی اروپایی قرار دارد؟ و …، نه تنها عرصه داخلی، بلکه سیاست خارجی آن را نیز دستخوش ابهام کرده است. در صحت ادعای در هم تنیدگی هویت و تاریخ روسیه با اروپا که از پتر کیبر تا اِکاترین، گورباچف و پوتین تکرار شده، تردیدی نیست، اما بحران اوکراین نشان داد که به لحاظ ارزشی و گفتمانی[۸] روسیه با اروپا فاصله دارد.

قرار گرفتن در شرایط دشوار تقسیم به «خودی و غیرخودی» در اروپا و تبدیل شدن از «شریک سخت و انعطاف ناپذیر» به «تهدید» برای اروپا، لاوروف را به این اعتراف واداشت که همکاری «راهبردی» روسیه و اتحادیه اروپا استحکامی ندارد.[۹] در مقابل، آنچه استحکام آن مشخص شده و مایه ناخرسندی کرملین بوده، پیوستگی و به تعیبر مسکو «دنباله روی» اروپا از امریکا است. این در حالی است که مسکو همواره تلاش داشته تا از اختلافات بروکسل و واشنگتن به نفع خود بهره برداری کند. اما پیوستگی آنها در بحران اوکراین نشان داد که مسکو حداقل در مقطع حاضر از این اختلافات بهره ای نخواهد داشت، و لابی روسی در اتحادیه اروپا (خصوصاً میان سیاست مداران آلمانی و ایتالیایی) نیز کارآمدی لازم را ندارد.

اما موضوع آزار دهنده دیگری که رسانه های روسی نیز به آن اشاره دارند این است که برخی قدرت های اروپایی (به ویژه آلمان) به بهانه بحران اوکراین و با تحمیل برخی فشارها و خواسته ها به روسیه، تلاش دارند «بزرگی» خود در این قاره را به اثبات برسانند. موضوعی که با شائبه «اولتیماتوم» مرکل به پوتین در مورد اوکراین در نشست ۱۷ بهمن آنها در مسکو، و البته تکذیب مشاور رسانه ای پوتین بیشتر نمایان شد.[۱۰] مجموعه این مسائل مسکو را به اتخاذ رویکردی سخت در مقابل ورود اوکراین به فضای «غربی» واداشته، چرا که به اعتقاد آن، نفوذ نرم اتحادیه اروپا مقدمه نفوذ سخت امریکا و عقب نشینی در اوکراین مقدمه عقب نشینی های بیشتر خواهد بود.

با این ملاحظه، پاسخ پرسش لاوروف را باید در نشست سران روسیه، آلمان و فرانسه (و اوکراین) موسوم به «قالب» نرماندی جستجو کرد که نه برای حل مسئله اوکراین، بلکه نشستی برای تعیین مرزهای «بازیگری» در نقشه جاری و آتی اروپا است. نقشه ای که در آن نه تنها فضایی برای «روندسازی» روسیه در نظر گرفته نشده، بلکه چالش زایی آن برای «روندها» و «روندسازها» نیز تحمل نمی شود. تلخ تر برای روسیه این است که پوتین در مذاکره با مرکل و اولاند می داند که حتی در صورت توافق با آنها، توافق نهایی باید با واشنگتن هماهنگ شود.

نویسنده: علیرضا نوری

منبع: موسسه مطالعات ابرار معاصر تهران

لینک منبع : لینک به مطلب