آیا جهان در حال حرکت رو به نابودی است؟درست است که ایالات متحده در صدد نابودی داعش است اما موضوع امروز جهان فقط داعش نیست. اوکراین، لیبی، بوکوحرام، ابولا ، رکود اقتصادی اتحادیه اروپا، مشکلات قفقاز،ادامه کشمکش ها در بغداد و کابل و درگیری ها و مشکلات زیاد دیگری که اینک در جهان وجود دارد.

اشتباهاتی که جهان را درگیر بحران کرد

آیا جهان در حال حرکت رو به نابودی است؟درست است که ایالات متحده در صدد نابودی داعش است اما موضوع امروز جهان فقط داعش نیست. اوکراین، لیبی، بوکوحرام، ابولا ، رکود اقتصادی اتحادیه اروپا، مشکلات قفقاز،ادامه کشمکش ها در بغداد و کابل و درگیری ها و مشکلات زیاد دیگری که اینک در جهان وجود دارد.

این بخشی از ذات و ماهیت سیاست خارجی آمریکا است که تمایل دارد بیشتر هر اتفاق بدی را مرگبار، قریب الوقوع و دردناک توصیف کند.البته این جزو طبیعت انسان است که همیشه برروی رویداد های بد تمرکز می کند. حوادثی مانند سقوط هواپیما، آتش سوزی و سربریدن بیشتر از بهود سلامتی، بهداشت، آموزش و پرورش و به طور کلی رفاه برای انسان ها خود نمایی می کنند.

با وجود همه این ها باید بگوئیم که بالاخره این حس غریب در ما وجود دارد که عملکرد سیاست خارجی آمریکا در طول ۲۰ سال گذشته بسیار ناامید کننده بوده است . اما چرا؟

نگاه کنید و ببینید آمریکا در سال ۱۹۹۳ در چه جایگاهی بود.کمونیست ها مغلوب شده بودند. صدام حسین از کویت عقب نشینی کرده بود و ایالات متحده در جهان در روابط خصمانه چندان جدی با هیچ کشوری نبود.

آمریکا در آن زمان دارای اعتبار جهانی بود . پیمان اسلو بین اسرائیل و فلسطین منعقد شد.نهادهای دموکراتیک و بازار آزاد در حال گسترش و سازمان تجارت جهانی اقتصاد جهان را برای آزادسازی هرچه بیشتر آماده می کرد به نحوی که برخی مردم تصور کردند که به پایان تاریخ رسیده ایم.

اما هرچه به سال ۲۰۱۴ نزدیک می شویم شاهد وخیم شدن اوضاع جهان هستیم.

روند صلح در خاورمیانه فلج شده است.کشور های این منطقه با هم دشمن شده اند. اوضاع سیاسی داخلی ای کشور ها دچار رکود و بسیاری از آنها درگیر جنگ های داخلی هستند.

هیچ بعید نیست کشورهای جدیدی در خاورمیانه سر بر آورند و مرزهای سیاسی دچار دگرگونی شود. منازعات اسرائیلی ها و فلسطینی ها شدت گرفته است، اوکراین دچار بحران و گروه های مسلمان افراطی در حال انجام عملیات تروریستی از پاکستان تا نیجریه هستند.

در ۲۰ سال گذشته پاکستان و کره شمالی به کلوپ هسته ای پیوستند. با رشد چین اختلافات و ادعاهای ارضی در آب های مشترک افزایش یافته است.

مثل روز روشن است که جمهوری خواهان آمریکا دوست دارند همه این مشکلات را گردن اوباما بیندازند.نومحافظه کارانی مانند رابرت کاگان مردم آمریکا را به این خاطر که بر عکس خودش تمایلی به شرکت در جنگ های احمقانه ندارند سرزنش می کند.اما اگر واقع بینانه به مساله نگاه کنیم چند دلیل اصلی عامل نابسامانی های دنیا در دو دهه اخیر بوده است.

بیایید از اینجا شروع کنیم که بسیاری از مشکلات امروزی دنیا در واقع ناشی از تحولات منطقه ای است که واشنگتن به طور مستقیم در بروز آنها نقشی نداشته است.مثلا آمریکا در مورد ظهور قدرت چین به طور غیر مستقیم مقصر بود و دلیل اصلی ظهور این کشور به عنوان یک قدرت این بود که مائوئیسم را رها کردند و اجازه دادند تا استعداد های مردم شکوفا شود.

ایالات متحده در ظهور بهار عرب بی نقش نبود ولی دلیل اصلی بروز آن بحث های مربوط به ساختار جمعیت، استبداد کشور های عربی و رویدادهای داخلی این کشورها بود.

جنبش های استقلال طلبانه سالهای اخیر در برزیل و هند و ترکیه بیشتر به ساختار جمعیت این کشور ها مربوط می شود تا سیاست های ایالات متحده.

بحران مالی در اتحادیه اروپا بیش از آنکه تحت تاثیر بحران اقتصادی در آمریکا باشد ناشی از مسائل داخلی خود اروپا بود. محافظه کاران آمریکا هم نمی توانند اوباما را به خاطر برگزاری رفراندوم در اسکاتلند مقصر بدانند گرچه جای تعجب نیست اگر چنین کاری از آنها سر بزند.

خلاصه اینکه بسیاری از مشکلاتی که اینک در جهان وجود دارد به دلیل نیروهای محلی و منطقه ای است و به طور مستقیم ربطی به سیاست های بوش و کلینتون و اوباما ندارد.ما خوب بسیاری از آنها هم نتیجه و بازتابی از سیاست های نادرست رهبران آمریکا است.

یکی از این اشتباهات، اقدام نادرست بیل کلینتون در دهه ۱۹۹۰ برای گسترش ناتو بود.رهبران آمریکا و اروپا بر این بارو بودند که گسترش دموکراسی و توسعه تضمین های امنیتی ایالات متحده باعث گسترش دموکراسی و علاقه به دموکراسی آمریکایی می شود که این خود ضامن صلح در اروپا خواهد بود.

بسیاری از اعضای جدیدی که عضو ناتو شدند از نظر دفاعی ضعیف بودند. عضویت آنها در ناتو تعهدات ناتو را برای تضمین امنیت آنها افزایش داد و مانع از تلاش آنها برای کسب قدرت برای حفظ امنیتشان می شد. آنها تصور می کردند که روسیه همیشه تحت کنترل بوریس یلتسین بی کفایت ضعیف باقی می ماند و مسکو منفعلانه سپر دفاع موشکی آمریکا را در مرزهای خود می پذیرد!

هرکسی که درک اندکی از سیاست قدرت های بزرگ داشته باشد می داند که اینگونه اعمال بذر مشکلات بعدی را در دنیا کاشت.ناظران زیادی تلاش کردند تا این مساله را به آمریکا گوشزد کنند اما صدای آنها به گوش کسی نرسید.

افسوس،که نتایج این سیاست نادرست را در سال ۲۰۰۸ در جنگ روسیه و گرجستان و حال در جنگ اوکراین و روسیه می بینیم.نتیجه این بحران سر برآوردن اختلاف نهان بین اروپا و روسیه بود که دودش به چشم اقتصاد اروپا و اوکراین رفت.

البته اشتباه نکنید؛پوتین هیتلر نیست و الان سال ۱۹۳۹ نیست.در بهترین حالت روسیه یک قدرت منطقه است که در کشورهای اطراف خود نفوذ دارد. اما خوب روسیه کارت های بسیار مهمی برای بازی در این منطقه دارد چرا که حواسش بیش از واشنگتن و اتحادیه اروپا جمع است.

اگر ایالات متحده بارها و بارها روسیه را تحقیر نکرده بود و به جای گسترش ناتو برای حفظ امنیت جهان از روسیه کمک خواسته بود اینک روابط این دو کشور بسیار بهتر بود.

پس همانطور که اوضاع و مقتضیات منطقه ای در بروز بحران در شرق میانه موثر بوده است سوء مدیریت آمریکا هم نقش بسزایی در بحران های این منطقه داشته است.

نشانه های شکست از زمان کلینتون آغاز شد.زمانی که ایالات متحده برای اجرای سیاست «مهاردوجانبه» اقدام به استقرار نیروهای زمینی و هوایی خود در شبه جزیره عربستان کرد و همین زمینه را برای ظهور القاعده و اسامه بن لادن فراهم نمود.

سیاست های خستگی ناپذیر آمریکا در مقابله با ایران به همین اندازه زیانبار بود و منجر به این شد که تعداد سانتریفیوژهای ایران از سال ۲۰۰۰ تا اینک از عدد صفر به ۱۰ هزار برسد.

پیمان اسلو در سال ۱۹۹۳ فرصت خوبی به کلینتون داده بود تا منازعه اعراب و اسرائیل را برای همیشه تمام کند اما به جای اتخاذ سیاست بیطرفی کلینتون و تیمش به گونه ای رفتار کردند که گویا وکیل اسرائیل هستند و همه چیز را بر هم زدند و این شانس نابود شد.

کلینتون نه تنها فرصت را نابود کرد بلکه بذر اختلافات بعدی را نیز پاشید.

اشتباهات جورج بوش واقعا مخصوص به خود او بود.حمله او به عراق در سال ۲۰۰۳ نه تنها از ما یک کشور مغلوب ساخت بلکه ریشه مشکل امروز ما با داعش هم شد. اشتباهات بوش و تمیش باعث قدرت گرفتن گروه های افراطی در خاورمیانه شد.سیاست اشتباه بوش در ماجرای حمله اسرائیل به لبنان باعث افزایش قدرت حزب الله شد.بوش و همراهانش همچنین بر برگزاری همه پرسی در فلسطین تاکید داشتند اما وقتی این همه پرسی برگزار و به نفع حماس تمام شد آنها از پذیرش نتیجه سروازدند.

پس از آن مشاورکاخ سفید یعنی الیوت آبرامز طرحی برای سرنگونی حماس در غزه ریخت که این نقشه هم شکست خورد و نتیجه آن پیروزی حماس و انحصار قدرت در دست این گروه شد.

باراک اوباما هم بهتر از دو نفر قبلی کار نکرده است.او در اولین دوره ریاست جمهوری خود در قاهره یک سخنرانی داشت که همین سخنرانی این کشور را در مسیر سراشیبی قرار داد.تلاش های او و وزیر امور خارجه اش جان کری برای حفظ صلح در خاورمیانه هم بیفایده بود و راه حل هایی که این ارائه می دادند کارآمد نبود.

رویکرد آمریکا در مصر باعث خشم مردم این کشور شد و نمایشی مسخره از کشوری بود که ادعا می کند به تحولات دموکراتیک پایبند است.این دولت به ظاهر پایبند به دموکراسی در مصر ثابت کرد که می تواند برای سرکوبی مردم حتی یک کودتای نظامی را بر حق جلوه دهد تا مردم را سرکوب کند.

آمریکا و ناتو به لیبی حمله کردند و دیکتاتور منفور این کشور را سرنگون کردند اما دولت شکست خورده دیگری را بر سر کار آوردند.استرات ژی آمریکا درکشور های عرب هیچ کمکی به پیاده شدن تصویری که این کشور برای این جوامع در سر داشت نکرد. این تصویر حتی از سال ۲۰۱۱ به بعد از آنچه در دوران بوش بود هم محو تر شد.

نتیجه این شسکت ها این شد که آمریکا فهمید دیپلماسی فقط به معنی بیان خواسته های این کشور و تعیین خطوط قرمز و تنبیه و تحریم نیست. در اغلب منازعات بین المللی طرف ضعیف تر معمولا تمام توانایی خود را برای مقاومت در برابر آنچه به آن تحمیل می شود به کار می برد و طرف قدرتمند مانند ایالات متحده به ندرت به همه آنچه در ذهن دارد دست می یابد. همیشه سیاست مداران آمریکا به گونه ای رفتار می کنند که گویا تسلیم مطلق تنها نتیجه ای است که آنها از طرف مقابل می پذیرند.ایالات متحده خواستار این بود که ایران به طور کامل دست از غنی سازی اورانیوم دست بردارد و حاضر به مذاکره با ایران نبود و این در شرایطی بود که ایران روز به روز در این زمینه به پیشرفت های تازه ای می رسید.

اوباما در دوره دوم ریاست جمهوری خود مذاکره مستقیم با ایران را در برنامه کاری خود قرار داد اما این انعطاف خیلی دیر رخ داد و کنگره اینک یک مانع جدی برای دست یابی به هر توافقی است .همچنین تلاش برای متقاعد کردن فلسطینی ها به پذیرش ترتیبات یک جانبه اسرائیل هنوز یکی از پیش فرض های آمریکا در مذاکرات اسرائیل و فلسطین است.

واکنش واشنگتن به بحران اوکراین هم شبیه به همین اشتباهات بود.آمریکا در بیان خواسته ها، تحریم و تقویت ناتو بسیار خوب عمل می کند اما گویا دیپلمات های امریکایی هنوز تشخیص نمی دهند که پایان دادن به بحران ها نیاز به مصالحه دارد.(مثلا می شد با روسیه معامله ای کرد تا بخشی از خواسته های این کشور برآورده شود.)

واقعگرایان واقعی می دانند که طلح دائمی خواب و خیال است و راه حل مشکلات امروز بذر درگیری های جدید در آینده را می پراکند اما آنچه مهم است این است که باید از این عواقب آگاه بود.آنچه امروز سیاست خارجی آمریکا با آن روبرو است عواقب ناخواسته سیاست های قبلی آمریکا هستند. عواقبی که کاملا قابل پیش بینی بودند.

بسیاری از مشکلاتی که امروز آمریکا با آن روبرو است زخم هایی هستند که نتیجه سیاست های غلط آمریکا در دوره جنگ سرد است و از بخت شوم باراک اوباما در دوره ریاست جمهوری او سربازکردند. اوباما نیز با اقداماتی که انجام داد برخی از این بحران ها را بهبود و برخی را نیز وخیم ترکرد.

اما چیزی که اینک واقعا نگران کننده به نظر می رسد این است که سیاستمداران آمریکا با توجه به تجربیات ۲۰ سال اخیر اینک به این نتیجه رسیده اند که نباید برای حل مشکلات به نیروی نظامی متوسل شوند اما توجه نمی کنند که این دیدگاه هم همیشه کارساز و مفید نیست.تا زمانی که ارزیابی اساسی تر از منافع و قابلیت های ایالات متحده به منظور دست یابی به امنیت و رفاه در این کشور وجود نداشته باشد نمی توان توقع داشت که مرتکب اشتباهات مشابه در سیاست خارجی خود نشود.

نویسنده: استفان والت

مترجم:آرین پورقدیری

منبع: سایت اصفهان امروز

لینک منبع : لینک به مطلب