"لویاتان" آخرین اثر آندره زویاگینتسف در مقایسه با ملودرام خانوادگیش "یلنا" ریزبینانه و فلسفی تر به رفتار بشر و واکنش های او نسبت به محیط پیرامونش می پردازد.

لویاتان   انسان مقهور در برابر قدرت

"لویاتان" آخرین اثر آندره زویاگینتسف در مقایسه با ملودرام خانوادگیش "یلنا" ریزبینانه و فلسفی تر به رفتار بشر و واکنش های او نسبت به محیط پیرامونش می پردازد. داستان در شهری کوچک در شبه جزیره کولا (شاید در حومه سورامورسک) اتفاق می افتد ، جایی که کولیا با بازی اَلِکسی سِربِریاکوف در درگیری با شهردار فاسد و تمامیت خواه منطقه به نام وادیم وارد جدالهایی حقوقی بر سر ملکی می شود که نماینده حکومت چشم طمع به آن دوخته است. نشان دادن اخلاق تند و در عین حال ساده منشانه کولیا در کنار بی تفاوتی های سایر اعضای خانواده اش چون لیلیا همسرش (با بازی یلنا لیادُوا) و یا خوی پرخاشگر پسرش "رما" که از همسر قبلی اش دارد در طول روایت موضوع اصلی ، از بخشهای این فیلم همراه با نگاهی ظنزآلود است. زِویاگینتسِف در ابتدا درام و شرایط سخت کولیا را به عنوان کمدی تلخی به نمایش می گذارد اما به مرور بر خشونت و نبردی بی امان میان نماینده دولت و او می افزاید.

صرفنظر از اینکه آخرین ساخته این کارگردان خوشنام روس در چه ژانر و قالب سینمایی گنجانده شود ، عنوان انتخاب شده برای فیلم همسو با داستان و سیر حوادث در آن ، چهره ای اندیشه محور از سینمای روسیه تداعی می کند که در آن سعی می شود ، ضمن درخواست مشارکت فعال ذهن مخاطب ، وی را از یک بیننده صرف فراتر ببرد.

در جریان بسیاری از توصیفهای اولیه ای که از "لویاتان" ساخته آندره زویاگینتسف در رسانه ها مطرح شد ، شاهد به میان آوردن ارتباط مفهومی فیلم با فساد حکومت فعلی روسیه و در عین حال الهام گیری از تصویر "پوتین" به عنوان ناظر بر این از هم گسیختگی وبی قانونی بودیم. گرچه توصیف های ارائه شده نظیر آنچه در بالا از آن سخن به میان آمد بخشی انکار ناپذیر از وقایع جاری در روسیه است اما فیلم زویاگینتسف عمیق تر از آن است که با قراردادن این عناصر کنار یکدیگر ، تنها بخواهد به نتیجه ای اینچنین سطحی دست یابد. از دیدگاه نگارنده و با توجه به ماهیت آثار گذشته این فیلمساز خصوصا فیلم "تبعید "، رمزگشایی و معناشناسی از ساخته های او به نوعی تداعی کننده درک فضای مبهم و رمزآلود رمان های قرن نوزدهمی داستایفسکی است که در آن اگر در وهله اول پدیدآورنده با زیرکی هنرمندانه از فضای سیاسی و اجتماعی دوره خود لب به انتقاد بگشاید و راوی آن چیزی باشد که آن را سقوط ساختار اجتماعی سیاسی روسیه در آن دوره بنامد ، اما با کاوشی دقیق تر ، فهوای کلام داستان ها عمیق تر از آن چیزی است که تنها انتقاد سیاسی از حکومت را در لایه های پنهان داشته باشد ، بلکه در بعدی وسیع تر به روانکاوی انسانها و پرسشگری درباره رفتار آنها دست می زند. قصد بر آن نیست که داستایفسکی و یا زویاگینتسف را افرادی با اخلاق و موعظه گر در بعدی جهانی معرفی کنیم لیکن مفاهیم دریافتی از آثار این سینماگر مختص به انسان امروز ساکن روسیه ندارد همانطور که شخصیتهایی چون "راسکولنیکوف " در "جنایات و مکافات " می تواند در هر جای جهان ظهور یابد. "کولیا" در فیلم لویاتان دقیقا از حیث رسالت ، برای معرفی انسانی با شخصیت تسلیم پذیر در برابر نیرویی قدرتمند، معرف بشری است که ظهورش در جغرافیای خاصی اتفاق نمی افتد. آثار این سینماگر از این حیث شاید تنها با نابغه سینمای کشورش قابل مقایسه باشد آنجا که تارکوفسکی به مانند زویاگینتسف گاه رمز گونه و گاه عریان به مفاهیمی چون اخلاق ، جایگاه آموزه های دینی و ناهنجاری های رفتاری نیاکان اسلاو خود در فیلمی مانند "آندره روبلف " می پردازد.

نوشتار حاضر سعی بر آن دارد تا از لویاتان از جنبه های مختلف رمزگشایی کند حتی اگر این تلاش به نتیجه ای واحد منتهی نشود و دیدگاههای پراکنده و متنوعی را تداعی کند اما باز هم هدف اصلی کارگردانی مانند زویاگینتسف را برآورده می کند که آن عبارت است از حضور کاوشگر ذهن مخاطب در جهت دستیابی به جنبه های معنایی یک اثر که به طور قطع در بخشی از قاب فکری خالق آن نیز جای خواهد گرفت.

از وضع طبیعی به وضع مـدنی

لویاتان ، اثر فلسفی توماس هابز متفکر بریتانیایی درست در زمانی به رشته تحریر در آمد که سیطره تفکرات سیاسی چون دولت بر آمده از قوانین طبیعی و یا بر پایه اراده الهی در همه موارد به چشم می خورد. در اینجاست که هابز نظریه دولت به عنوان صنع بشر در برابر نظریه ارگانیک را مطرح می کند و تاکید بر آن دارد که ساختار سیاسی به نام دولت از غریزه اجتماعی انسان نشات می گیرد و آن را با اراده آگاهانه خود می سازد.

هابز برای ساخت دولت ، مفهوم قراداد اجتماعی را به میان می آورد و اعتقاد دارد در شرایطی که جامعه مدنی وجود نداشته باشد وضع طبیعی حاکم خواهد بود که در آن افراد نسبت به یکدیگر در سوءظن دائم قراردارند. کسی بر جان و مال خود ایمن نیست و هر فرد برای بالا بردن ضریب امنیت خود درصدد افزودن به قدرت خویش است. چون قدرت امری نسبی است و همواره در رابطه با دیگران سنجیده می شود در این صورت از درگیری و رقابت ، گریزی وجود ندارد. وی پیشنهاد می کند در قالب یک قرارداد اجتماعی هر کس با تمام کسان دیگر عهد کند که تمام حق داوری در مورد صیانت نفس خود و ایجاد شرایط لازم برای امنیت و آرامش را به فرد ویا جمعی ثالث واگذار کند. به این ترتیب است که حاکمیتی که هابز آن را "لویاتان" می نامد پدید می آید.

صرفنظر از زمان کنونی که فیلم در آن ساخته می شود و با وجود نقدهای جدی که بر نظریه هابز وارد است ، با فرض رویداد داستان در یک فضای مجرد ، هر دو وضع مطرح شده در اندیشه های این متفکر در فیلم تداعی می شود ؛ نیاز به گذر از یک وضع طبیعی به سوی وضعی مدنی و البته توصیف حکومت ناشی از اندیشه هابز که خود به واکاوی اساسی نیاز دارد.

دشوار است که به طور مطلق فرض شود ، هدف زویاگینتسف تنها توصیف تسلیم بی چون و چرای شهروندی در محدوده جغرافیایی روسیه در برابر حکومت است چرا که اگر خالق اثر ، روسیه را برهوتی از جامعه مدنی در موازات حکومتی که به آن قدرت را تفویض نماید در نظر گرفته باشد ، در این صورت لویاتان مورد نظر او هنوز بوجود نیامده است . مامور محلی ، قاضی و در معیاری کلان تر ، پوتین واحدهای قدرتی هستند که نیروی تاثیرگذارشان نسبی و هریک در محدوده تحت سلطه خود دست به اقدام در جهت بالا بردن ضریب امنیت و افزایش قدرت خود گام بر می دارند.

اگر جدالهایی که در فیلم روی میدهد تلاش برای دستیابی به مواردی باشند که هابز از آنها به عنوان "جدال بر سر منابع" ، "عدم اعتماد به یکدیگر" و "میل به جلال و شکوه" یاد می کند ، حال دیگر جغرافیای روستا مستقل از شبه جزیره کولا در روسیه و یا جایی در آمریکای شمالی در آلاسکا خواهد بود . در این وضعیت است که ترس دائم از مرگ غیر طبیعی و خشونت بار در نتیجه این جدال و در کنار آن انزوا و فقر ، فرد مصیبت دیده را به نوعی مصلحت اندیشی و در نهایت تن دادن به ایجاد یک قرارداد سوق می دهد. خواسته یا ناخواسته در روایت زویاگینتسف ، اسلاف و نیاکان کولیا چه در شمال روسیه زندگی کرده باشند و یا در آلاسکا ، برای فرار از فضای ترس و هراس ملزم به اتخاذ تدبیری آنگونه که هابز بیان می کند ، بوده اند تا آنها را در برابر این خشونت محافظت نماید . حکومت های آنها در گذر زمان از این منظر ایجاد و گسترده شده اند. شاید تسهیلات چنین قراردادی درآلاسکا برای همتای کولیا در آنسوی مدار قطبی متفاوت باشد اما ریشه ترس هنوز پابرجاست. در روسیه منشاء ترس و تسلیم ، اگر حکومت و یا الیگارشهای ذی نفوذ باشند در آلاسکا آنها شاید در هیات شرکتهای بزرگ توسعه اقتصادی که لویاتان سرمایه داری را نمایندگی می کنند ، در زندگی فرد ظهور یابند. در هر دو حالت فرد و یا واحدی با نیروی کمتر ، ملزم به پذیرش قدرت با نیروی بیشتر خواهد بود. نبرد میان قدرتمندان و ضعفا در سرتاسر تاریخ جریان دارد. قدرتمندان رومی ها هستند ، ضعفا کارتاژهای شجاع اما تک افتاده اند. قدرتمندان ارباب های فئودال اند ، ضعفا رعیت های بی شمار اما نامتشکل اند. کلیسای کاتولیک قدرتمند بود و ضعفا جویندگان پراکنده حقیقت. قدرتمند شورای کنستانس بود ، یان هوس اما بی قدرت. قدرتمندان استعمارگران امریکایی بودند اما سرخپوست ها بی قدرت در این ماجرا لقب گرفتند.

قراردادی که در جهت فرار از مواجهه با خشونت و جدال بی پایان ناشی از قدرت ، به تاسیس دولت منجر شد تا بخشی از مفهوم شبهه برانگیز عدالت را جلوه گر نماید ، حال شرایطی ایجاد می کند که انسان باید دست بسته تسلیم دولتی شود که خود منبع قدرت آن است. لازم به توضیح نیست که گفته شود هر حکومت مدرنی قوی است و شهروندی که برای بیان عقیده ی خود تنها و تنها یک رای دارد (که یک حق صرفا تئوریک است) بی قدرت است.

در کنار تحلیل بسیاری از منتقدان در مورد نوع نگاه پوتین در تصویری که در اتاق "وادیم" نصب شده و او را به نوعی ناظر و یا تایید کننده اعمال این مامور محلی دولت می دانند ، می توان این برداشت را نیز بر آن افزود. در شرایط تفویض قدرت به فرد ثالث و تشکیل لویاتان عظیم حکومت ، نگاه معنادار پوتین سخن از گریزناپذیری از این شرایط دارد ، آنجا که اولا آن را نتیجه بستن قراردادی آگاهانه از سوی نوع بشر می داند (تاکید هابز بر عقل) و ثانیا در تایید نظر هابز در مورد عدم مشروط و محدود کردن قدرت حاکم به آن اعتقاد دارد. پوتین نیز به مانند این اندیشمند بریتانیایی فکر می کند هر توافقی در جهت محدود کردن قدرت حاکم تنها در یک فرض انتزاعی قابل تصور است و نه در عمل. در دنیای واقعی همینکه بخواهیم این محدودیت اعمال شود تفسیرها و تعابیر متفاوتی به میان خواهد آمد . نیاز به مرجع ثالث پیدا می شود وتا زمانی که سرنوشت تفسیرها پیدا نشود صلح و امنیت در معرض تهدید است. همان امنیتی که فرد با هدف دستیابی به آن تن به قراداد اجتماعی و تاسیس حکومت داده است.

آزمون الهی یا نتیجه یک انتخاب؟!

اسطورۀ لویاتان در سنت دیوشناسی مسیحی یکی از شاهزاده های جهنم است. بر اساس آموزه های دینی مسیحی و در بین گناهان کبیره ، لویاتان سمبلی برای حسد است و اگر حسد عمیقتر مورد واکاوی قرار گیرد به همراه خود صفاتی چون زیاده خواهی و تجاوز را خواهد آورد. بررسی اینکه "لویاتان" توماس هابز در آن دوره نام خود را بر مبنای زیاده خواهی و تجاوز گرفته باشد یا نه از مجال این نوشته خارج است اما ظهور این اسطوره بیش از هر چیز محصول ترس و تسلیم در برابر اراده قدرتمند نیرویی با توان زیاد است. نیرویی که در کتاب ایوب از آن بگونه ای یاد می شود که در برابرش باید سر تسلیم فرود آورد و کسی را یارای مقابله با آن نیست. در فلسفه هابز نیز "لویاتان" دولتی است پرقدرت که اساس زندگی بـشر را در اختیار داشته و قدرتش محدود ویا مشروط نیست. ویژگی مشترک هر یک از تعابیری که از آنها یاد می شود آن است که انسان در مواجهه با آنــها ، در هر دو حالت ، مقهور قدرتی فراتر از خود خواهد بود. اما نکته شاید آنجا باشد که در هر دو توصیف، این انسان است که دست به پرسشگری می زند و دلیل این تسلیم را جویا می شود ؛ نبردی میان عقل و اختیار از یک سو و از سوی دیگر مصلحت اندیشی نیرویی ماوراءالطبیعه. پرسشی که شاید در یک سمت با پاسخ انتخاب بر اساس عقل و تن دادن به شرایط مورد وثوق خود ، تسکین رنج ناشی از این تسلیم باشد و در سوی دیگر با عنوان وجود مشیت الهی و خواست نیرویی فرا بشری سعی بر توجیه رفع مسئولیت قلمداد گردد.

شکایت کولیا از وضع آشفته پیش آمده برای زندگی او و ناتوانی در برابر قدرت ، دقیقا به مفاهیمی اشاره دارد که در بالا به آن اشاره شد. زویاگینتسف سعی بر آن دارد تا اتصالی تمثیلی میان کولیا و ایوب که هر دو از مصیبت به ستوه آمده اند و لب به انتقاد می گشایند ، ایجاد کند. زیرکی خاص کارگردان در تحلیل موضوع از دید روحانی دهکده ، شاید اعتراض و انتقاد غیرآشکار وی به کلیسا باشد. کشیش که با تعریف داستان ایوب ، مصیبت های وارده را از سمت خدا و آنها را آزمایشهایی الهی می داند به گونه ای تمایلی ناخود آگاه برای پاک کردن صورت مسئله دارد، حال آنکه خود نیز از قدرت نامحدود لویاتان دولت به نیکی آگاه است. به ایوب در کتاب مقدس نیز اینچنین گفته می شود که "ایمان ودر عین حال انتقاد او از خدا نباید وابسته به رویدادهایی باشد که برای او رخ می دهد بلکه باید راضی به تقدیر الهی باشد حتی اگر حکمت آن را نداند. پیام آن است که هر مصیبتی به عنوان مجازات گناهکار نیست بلکه گاه بازتابی از خداوند بوده که برای آزمایش و آموزش بر نیکوکاران فرود می آید تا در میان آن میزان فضایل و کرامت های انسانی آشکار می شود". درست در نقطه مقابل ، رنج وارده بر کولیا ، آنطور که هابز استدلال می کند ناشی از زیاده خواهی حکومتی است که قدرتش نامحدود و غیر مشروط است.

همیشه مقهور!

انسان طبیعتا متمایل به آزادی است. این خصوصیت نیز مانند صیانت نفس ، نزد همه جانداران دیده می شود. هیچ پرنده ای تمایل ندارد در قفس بماند و هیچ حیوانی دربند بودن را نمی خواهد. در این حد ، میل به آزادی ، فصل ممیز انسان از حیوان نیست پس چه نوع آزادی مورد نظر است تا صیانت نفس او ، در سایه آن تامین شود؟ آزادی واقعی برای انسان مثل این است که صرفا در جستجوی امکانات آزادی باشد اعم از اینکه آن مادی یا معنوی باشد. به عبارت دیگر تشخیص معنای اصلی آزادی در حد قابلیت خود انسان و کوشش وی برای دستیابی به این مفهوم تعبیر می شود. آزادی هیچ گاه داده اولیه نیست بلکه هدفی است که آگاهی از معنای آن صرفا به مرور و در اثر پژوهشی عقلانی حاصل می شود و گویی در عالم بشری نهایت آن به ورای تاریخ مادی کشانده می شود و یا حداقل با اعتقادات دینی و روحانی عجین می گردد. با ذکر این مقدمه می توان گفت ، در مواجهه با پرسشگری کولیا در باب آزادی که عدالت را به او ارمغان دهد ، مفاهیم و پاسخهای قابل ارائه ، در حوزه جبر و اختیار نقد می شوند. بطوری که می توان نتیجه گرفت که وضعیت پیش روی او نتیجه عقلانی از اختیار آزاد انسان بوده است.

کولیا آزاد است ، معنایی که حق انتخاب را برای او ممکن می داند. اما همین نیز بیش از آنکه دلالت بر آزادی به معنای مبهم کلمه باشد تا حدود زیادی دلالت بر مسئولیت او دارد. بی صبری، بی عزمی و عدم مسئولیت پذیری این فرد در فیلم ، با نشان دادن اعتیاد او به نوشیدن الکل ضمن اینکه از گزند انتقاد زویاگینتسف در امان نیست، در راستای مفاهیم اشاره شده قابل بررسی است. انسان از آن سبب که باید مسئول اعمال خود باشد و مهمتر اینکه این مسئولیت را بپذیرد و آن را به اثبات برساند ، معمولا ترجیح می دهد از مسئولیت شانه خالی کند و چنین کاری را بر عهده دیگران و یا به سازمانهایی چون کلیسا و در مقیاس بزرگتر به دولت واگذار کند. ضعف انسان و شانه خالی کردن او از توانایی و مسئولیت انجام وظیفه ، نهایت ندارد و همین واقعیت ، در اصل ، قدرت تام لویاتان است. در حالی که انسان از روی ضعف ، مسئولیت آزادی و آزاد بودن را بر عهده این نهادها قرار می دهد ، از دیدگاه سازمان و یا فردی که این اختیار به او سپرده شده است ، اولویت با مصلحت و فایده عملی است ، نه تحقق عینی آزادی به معنای مبهم کلمه. از نظر این فرد و یا سازمان ، حالا دیگر موفقیت به هر نوع حقیقتی رجحان دارد. هدف وسیله را توجیه می کند و اگر هدف لویاتان تامین امنیتی باشد که شهروندان به او سپرده اند در این صورت از تضییع حقوق عده ای و یا سلب آزادی گروهی دیگر ، فرو گذار نخواهد کرد.

نفس هدف به هر شکل و هر صورتی که تصویر شود ، با اینحال خود ، چیزی جز وسیله ای برای رسیدن به قدرت نیست. در نهایت تنها چیزی که در پایان توجیه می شود همان قدرت است و بس ، حتی اگر بعد از تحقق بخشی آن ، صاحب قدرت تظاهر به عذر خواهی کند (آنطور که در دموکراسی های غربی رایج است) و یا در صورت عدم موفقیت با سلب مسئولیت از خود ، دیگری را مقصر شکست قلمداد نماید یا از اختلاف میان مردم ، حداکثر سوء استفاده را ببرد.

پرسش کولیا برای تحقق عدالت و آزادی انسان از این "شر" که حالا ماهیت نفس آن در این برهه از زندگی ، بیشتر برای او عیان است ، سوالی بیهوده در سیکلی بی پایان است. آنجا که حتی نجات دهنده ای که بسیاری از انسانها در جستجوی آن هستند ، خود پس از تثبیت شرایط ، از ترس بازگشت به گذشته ، مجبور به مقهور کردن نجات یافته گان در برابر قدرت خویش خواهد بود. پوتین به عنوان نماینده دستگاه عظیم لویاتان دولت که دیگران مقهور او هستند مانند عیسی و یا ایوب مورد امتحان الهی قرار نگرفته ، بلکه خود با یک عمر تجربه راه و رسم موفقیت از دیدگاه قدرت را آموخته است . حتی اگر او در برهه ای از زمان ، مورد آزمایش و امتحان الهی بجای عیسی در بیابان قرار می گرفت ، پوتین به یقین سه پیشنهاد شیطان را می پذیرفت چرا که او بر رفتارشناسی نوع بشر خصوصا انسان روسی بسیار از شخصیتی چون عیسی آنگونه که در مفتش بزرگ داستایفسکی عنوان می شود ، آگاه تر است. از دیدگاه شهروندانی مانند کولیا ویا برخی مذهبیون ، موفقیت امثال وادیم در مقیاس خرد و یا پوتین در نگاه کلان ، اگرعین بدبختی و شقاوت باشد اما مفهوم این شقاوت در دنیا جایی برای بروز ندارد چرا که رهبرانی چون او تنها به یک هدف می اندیشند و آن تسکین نگرانی دائم بشر از ترس است. آنها خوب می دانند که انسان ذاتا در جستجوی کسی است که قدرت واقعی داشته باشد و همه عملا به قدرتش احترام بگذارند. اسطوره ها همواره اینگونه شکل می گیرند.

رضا اخگری

پژوهشگر آزاد در حوزه روسیه و اروپای شرقی

کتابشناسی

• پولادی ، کمال – تاریخ اندیشه سیاسی در غرب – جلد دوم از ماکیاولی تا مارکس – تهران – نشر مرکز ١٣٨٣

• کلیما ، ایوان – روح پراگ – ترجمه فروغ پوریاوری – تهران – نشر آگه ١٣٩۰

• ژیژک ، اسلاوی – خشونت (پنج نگاه زیر چشمی) – ترجمه علی رضا پاکنهاد – تهران – نشر نی ١٣٨٩

• مجتهدی ، کریم – داستایفسکی (آثار و افکار) – تهران – نشر هرمس ١٣٨٩

لینک منبع : لینک به مطلب