سلطنت سابقه ای دیرین در تاریخ ایران داشت و انقلاب اسلامی، نه تنها قیامی علیه رژیم سلطانی پهلوی، که انقلابی مردمی علیه رژیم های سلطانی بوده است.

«ضدیت با سلطانیسم» در ​بیان رهبر کبیر انقلاب

سلطنت سابقه ای دیرین در تاریخ ایران داشت و انقلاب اسلامی، نه تنها قیامی علیه رژیم سلطانی پهلوی، که انقلابی مردمی علیه رژیم های سلطانی بوده است.

این بعد از انقلاب اسلامی در کلام بنیانگذار جمهوری اسلامی و رهبر کبیر انقلاب و نیز در بیانات رهبر معظم انقلاب آشکار است. پرونده امروز جام جم را به بهانه دو سالگرد در شهریورماه، به سلطانیسم اختصاص دادیم؛ تبعید رضاشاه از ایران و نیز قیام هفدهم شهریور علیه محمدرضا پهلوی. مطلب اصلی به دیدگاه های صاحب ایدئولوژی جمهوری اسلامی و ضدیت او با سلطانیسم اختصاص دارد.

اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) به عنوان معمار و بنیانگذار انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، همواره به مثابه یکی از مهم ترین منابع یا شاخص های شناخت تفکر انقلاب اسلامی، مورد توجه محققان داخلی و خارجی بوده است؛ از این رو، بررسی و تحلیل اندیشه سیاسی ایشان به عنوان نخستین ولی فقیه و رهبر سیاسی مبسوط الید در جهان اسلام در عصر غیبت، حائز اهمیت و اولویت است.

بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، قیام و نهضت اسلامی خویش را از نظر فکری، با احیای اندیشه سیاسی اسلام ـ بویژه احیای تئوری حکومتی اسلام ـ آغاز کرد و این در حقیقت، یکی از تفاوت های اساسی نهضت بیدارگرانه و حیاتبخش امام راحل با دیگر نهضت های اسلامی سده های اخیر بوده است و همین تفاوت اساسی، یکی از عوامل مهم موفقیت و پیروزی انقلاب اسلامی بوده است.

در حالی که از نظر رفتار سیاسی، ایشان در آغاز مبارزات، براساس عمل به قدر مقدور، در قالب و چارچوب اصلاح رژیم عمل می کرد و از اواخر دهه ۴۰ شمسی بود که وارد گفتمان انقلابی شد و به این نتیجه رسید که لازم است در جهت نفی رژیم سلطنتی و استقرار نظام اسلامی عمل کند. در این مرحله، امام خمینی(ره)، علاوه بر مبارزه برای نفی استعمار و استبداد، به ارائه نظام مند فلسفه سیاسی اسلام پرداخت و به این دو پرسش اساسی و مهم فلسفه سیاسی که چه کسی باید حکومت کند؟ و چگونه باید حکومت کرد؟ پاسخ های صریح و روشنی داد و در عمل نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، برای جاری کردن این اندیشه، اهتمام ورزید.

یکی از مهم ترین مولفه ها و محورهای اندیشه سیاسی امام خمینی(ره)، نفی سلطنت و نظام سلطنتی است.

در ایران، پایدارترین شکل حکومت سلطنت بود که تا زمان قیام مشروطه ادامه داشت؛ مشروطیتی که بنیان های مشروعیت سلطنت را در ایران به لرزه در آورده بود، هر چند کوشید با اصلاحاتی پیکر نیمه جان سلطنت ایرانی را نجات دهد، اما امام خمینی(ره) در مبارزات خود، اصل را بر نفی سلطنت و اصلاح ناپذیری آن قرار داد و هرگونه پیشنهادی را برای بقای آن مردود شمرد.

حضرت امام برای این امر، دلایلی را در نظر داشت که از جمله آنها عبارتند از:

الف: «سلطنت متکی به آرای مردم نیست و مردم نقشی در تعیین سلطان ندارند.»

ب: «سلطنت بر زور متکی است و توارث که مورد خلاف اسلام است.»

ج: «در نظام سلطنتی هیچ نظارتی بر سلطان صورت نمی گیرد.»

د: «سلطنت با حقوق بشر مخالف است زیرا هر ملتی باید سرنوشت خود را خود تعیین کند.»

هـ : «سلطنت در ایران همیشه ماهیتی ظالمانه داشته است.»

و: «سلطنت نظامی کهنه و ارتجاعی است و آن هم بدترین نوع ارتجاع.»

امام خمینی از دهه ۱۳۲۰ به نقد مشروطه پرداخت و از دهه ۱۳۴۰ به فکر تغییر بنیادین نظام و حذف سلطنت پرداخت و لذا استراتژی امام(ره) در مبارزات سیاسی، حذف نظام سلطنتی بود. امام(ره) انتخاب محمدرضا شاه را با حمایت متفقین می دانست و حتی در چارچوب مشروطیت نیز آنها را مشروع نمی دانست. ایشان نمایندگان مجلس را در هیچ دوره ای، نماینده واقعی مردم نمی دانست و مصوبات آنها را نیز غیر قانونی می دانست. حضرت امام، ضدیت رژیم پهلوی با اسلام و مذهب و نهادهای مذهبی و وابستگی به بیگانه را از دیگر دلایل عدم مشروعیت می دانست و لذا نظام شاهنشاهی را نمونه ارتجاع، خلاف قانون و مخالف با اسلام تلقی می کرد و صراحتاً موافقت با آن را خیانت به اسلام و ایران می دانست.

اندیشه سیاسی حضرت امام و به تبع آن، اقدامات سیاسی وی علیه رژیم پهلوی، در یک مقطع از تاریخ اندیشه و عمل سیاسی ایشان، اصلاحی است، اما ایشان تنها به گفتمان اصلاح نمی پردازد، بلکه با وجود این همه توضیحاتی که درباره همکاری ائمه و علما با سلاطین جائر دارد، دست از این همکاری مصلحت اندیشانه می کشد و حفظ کشور اسلامی را در گرو حرکتی جدید که عبارت انقلاب، نفی رژیم سلطنتی و تأسیس حکومت اسلامی است، معنا می کند.

امام(ره) در مقابل نظام سلطنتی بر حکومتی تأکید می کرد که بر احکام اسلام و نظارت علما و رأی مردم بنیانگذاری شود.

با این توجه یکی از مقوله های مهم که در دین اسلام مطرح شده و توجه خاصی به آن مبذول گردیده، بنیان گذاشتن حکومت است، زیرا اجرای بسیاری از برنامه های اسلام جز در پرتو تشکیل حکومت اسلامی میسر نخواهد بود.

برای تحقق احکام و اهداف خداوند در زمین و اجرای قوانین و حدود الهی، چه احکام جزایی و قضایی نظیر دیات، قصاص، حدود، تعزیرات و چه جمع آوری صدقات و خمس و زکات نیز مبارزه با مظاهر پلیدی و ستم و براندازی حکومت های طاغوتی و غیرالهی و رهانیدن بشر از زنجیر بردگی و اسارت و نجات او از بدبختی و شقاوت و استبداد، همچنین سرنگونی بت ها و الهه ها و استقرار آیین حق و حاکمیت الله (توحید) بر زمین، همچنین تشکیل قشون و سپاه نیرومند برای حفظ و نگهداری دین اسلام و حدود و ثغور آن از گزند دشمنان و اجرای قسط و عدالت اجتماعی میان انسان ها، به طور خلاصه جهت تنظیم و تدوین اصول سیاست داخلی و خارجی اسلام و اجرای اصول و اهداف سیاست اسلامی، حکومت نه تنها لازم است، بلکه یکی از هدف های اساسی اسلام و حتی از مهم ترین و ضروری ترین مقوله ها در آیین توحیدی به شمار می رود.

در میان نظریه پردازان مسلمان بویژه عالمان شیعی که درباره حکومت دیدگاه هایی را مطرح کرده اند، برجستگی اندیشه امام خمینی در این است که علاوه بر دیدگاه فقهی و کلامی، حکومت را در حوزه تفکر سیاسی ـ اجتماعی مطرح کرد؛ یعنی این مقوله را با توجه به مقتضیات زمان و نیاز جامعه و براساس اندیشه سیاسی، مورد توجه قرار داد.

ایشان با توجه به اندیشه ها و نظریه های گوناگون در باره حکومت و نظام های سیاسی شکل یافته، توانست حکومت اسلامی را به عنوان یک نظام سیاسی و اجتماعی تبیین نماید. حضرت امام توانست هم مبانی تئوریک حکومت را تبیین نماید و هم تحقق عینی و عملی آن را در معرض تجربه و آزمایش قرار دهد.

جمهوری اسلامی اصطلاحی بود که امام(ره) ابتدا در پاریس در توصیف نظام مطلوب خود به کار برد.

در نظام اسلامی مد نظر حضرت امام(ره)، اسلام محتوا و ماهیت اصلی نظام را تشکیل می دهد و ضوابط و احکام اسلامی مبنای اصلی سیاست ها و قوانین آن محسوب می شوند، بنابراین لذا جمهوری اسلامی همواره مقید به دین و محدود به چارچوب های شریعت است و نمی تواند بر خلاف مقررات اسلامی عمل کند.

امام(ره) نخست سال ١٣٢٣.ش نظریه ولایت فقیه را در کشف الاسرار مطرح کرد و سپس در سال ١٣۴٨.ش در درس فقه خود در نجف به تفصیل تبیین کرد که در همان ایام تحت عنوان «حکومت اسلامی» منتشر شد. امام(ره) در آن کتاب، فقها را به نیابت از ائمه معصومین(ع) در عصر غیبت، مسئول اداره امور سیاسی و اجتماعی جامعه دانست. از دیدگاه امام(ره) ولایت فقیه از یکسو تضمین کننده اسلامی بودن نظام است و مانع انحراف از معیارهای اسلامی می شود و از سوی دیگر تقوای فقیه و تقید او به احکام اسلامی از استبداد و دیکتاتوری جلوگیری می کند.

باید توجه کرد که: این مساله در آرای دیگر فقها نیز بود ولی هنر امام این است که این نظریه را از قالب فقهی و محدود خود خارج و به نظریه های سیاسی تبدیل و بر​مبنای آن نظام سیاسی جدیدی را پی ریزی کرد. امام(ره) هم به لحاظ تئوریک و هم به لحاظ عملی دین و سیاست را تفکیک ناپذیر می دانست، امام(ره) قیام علیه ظلم و استبداد و ایجاد حکومت اسلامی را واجب شرعی می دانست.

نتیجه این که اندیشه سیاسی امام از مهم ترین اندیشه های انقلابی ـ اسلامی است که در دوره معاصر، ارائه و عملی شد. اندیشه سیاسی ایشان در راه گذر از اندیشه های اصلاحی به اندیشه های انقلابی دچار تحولی تدریجی شد. این همان نقطه قوت اندیشه سیاسی امام است که به کمک شناخت دقیق اوضاع، شرایط و امکانات و با استعانت از اصل پویای تفکر شیعی، یعنی اجتهاد شکل گرفته است. امام با آن که درک عمیقی از اندیشه های اصلاحی داشت، اما آنها را برای وضع معاصر مناسب ندید. این بود که با شناخت آسیب ها، آفت ها و بیماری های موجود در جامعه، سیاست ایران، جهان اسلام و حتی نظام بین الملل، به ارائه راه حل ها، درمان و آفت زدایی این مجموعه پرداخت و موفق شد با تشکیل جمهوری اسلامی، راه را برای آفت زدایی از مجموعه کشورهای اسلامی و نظام بین الملل باز کند.

سیدجواد میرخلیلی

لینک منبع : لینک به مطلب