پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۲ بحث اعتدال گرایی به کانون مباحث روشنفکران و فعالان سیاسی ایرانی وارد شد. اعتدال، اگر چه مکتبی شاخض و مدون همچون مارکسیسم یا لیبرالیسم نیست، اما ردپاهایی در بیان متفکران برجسته دارد. مقاله پیش رو به مولفه های اعتدال گرایی در فلسفه سیاسی می پردازد.

درآمدی فلسفی بر اعتدال گرایی

مقدمه

اعتدال، مصدر باب افتعال و از ریشه «عدل» است. فرهنگ فارسی معین، اعتدال را میانه روی و حد میانه معنی می کند. پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در خرداد ماه ۱۳۹۲ و پیروزی آقای دکتر حسن روحانی، بحث اعتدال گرایی به کانون مباحث روشنفکران و روزنامه نگاران ایرانی وارد شد. باید اذعان نمود که در فلسفه سیاسی، مکتب و گفتاری به نام اعتدال گرایی وجود ندارد، که همانند لیبرالیسم، محافظه کاری و یا مارکسیسم دارای مبانی مشخص و تدوین شده ای باشد. اما البته این به آن معنا نیست که اعتدال گرایی در آموزه های فیلسوفان جای پایی نداشته باشد. گفتار پیش رو به کنکاشی مختصر و مقدماتی در این خصوص دست می زند.

اعتدال در نزد فیلسوفان کلاسیک

شاید بتوان گفت، نخستین فیلسوفی که به طور جدی در این حوزه به اندیشه ورزی پرداخت، افلاطون بود. از نظر او، نفس آدمی واجد سه قوه شهویه، غضبیه و عاقله است. قوه شهویه مرکز تمایلات زیستی و حیاتی، قوه غضبیه مرکز اراده و قوه عاقله مرکز شناخت است. افلاطون معتقد بود، رعایت حد وسط و اعتدال، خود فضیلت است. از اعتدال قوه شهویه صفت عفت یا خویشتن داری، از اعتدال قوه غضبیه، شجاعت و از اعتدال قوه عاقله، حکمت یا بصیرت بدست می آید. (صانعی دره بیدی،۱۳۸۷: ۱۷)

افلاطون، در فلسفه سیاسی خویش، جامعه را به سه دسته پاسداران، جنگاوران و پیشه وران تقسیم نمود. از نظر وی برای آن که این جامعه کارکرد نیکویی داشته باشد، نیازمند عدل است. عدل در واقع فضیلتی است که در پرتو آن هریک از این سه گروه، فقط به کار خویشتن مشغول می شود و در کار صنف دیگر مداخله نمی کند. (عنایت،۱۳۸۱: ۵۳) عدل در فلسفه سیاسی افلاطون به مفهوم اعتدال نزدیک است. در واقع در جامعه افلاطونی، اعتدال صفتی است که اشخاص را وا می دارد تا در صنف خویش بمانند و وظایف محوله را بدرستی انجام دهند و از آن تخطی نکنند. اعتدال یا عدل در چنین حالتی، تضمین کننده ثبات جامعه افلاطونی است. ضمن این که صفت اعتدال بر عکس آن دو فضیلت دیگر، یعنی حکمت و شجاعت که هر کدام موضع خاصی دارند، جایگاه خاصی ندارد و شامل تمام اقشار جامعه می شود. وی اعتدال را نوعی توافق میان افرادی که به حکم طبیعت در طبقات بالا جا گرفته اند و افراد طبقات زیرین می داند که در نتیجه آن هر یک از این دو طبقه حق طرف دیگر را محترم می شناسد.

البته اعتدال گرایی واجد مشکلاتی هم هست. مثلا می توان از فیلسوف اعتدال گرا پرسید، که حد وسط میان خوبی و بدی چیست؟ آیا میان دروغ و راستی حد وسطی می توان یافت؟ این نقطه، یکی از تنگناهای فلسفه اعتدال به لحاظ اخلاقی است. از نظر سیاسی نیز می توان گفت که بنای حکومت افلاطون بیش از حد متصلب و استبدادی است، به گونه ای که آزادیهای فردی در چنین نظامی چندان محترم شمرده نمی شود و در تمایلات و منافع دولت شهر مستحیل می گردد. ایراد دیگر آن است که نظام افلاطونی ساکن و فاقد تحرک اجتماعی است. اشخاص مجبورند در همان طبقه ای که برای آنان مقرر شده، بمانند و به آسانی نمی توانند از جایگاهی به جایگاه برتر حرکت نمایند. البته باید خاطر نشان نمود، دفاع افلاطون از اعتدال و ثبات سیاسی، واکنشی در برابر زمانه ناآرام او هم بود، چرا که وی در دوران دشمنی میان دولت شهرهای یونانی و ستیزه های داخلی می زیست.

دیگر فیلسوف کلاسیکی که در باب اعتدال اندیشه های جدی و قابل تامل دارد، ارسطوست. ارسطو، همواره در امور حد وسط و اعتدال را توصیه می کرد. وی برخلاف افلاطون که مونیست و تک گراست، به کثرت گرایی تمایل داشت. از نظر این فیلسوف، هستی مداوم در حال حرکت و شدن است، اما همان گونه که دیدیم، افلاطون به نظامی ساکن اعتقاد داشت که در آن طبقات مختلف هر کدام جایی ثابت داشتند. باور ارسطو به دگرگونی، او را به لحاظ معرفتی به کثرت گرایی کشاند، هرچند که در کثرت گرایی نیز اعتدالی بود.

سنت، از دیگر مولفه هایی است که در فلسفه ارسطو جایگاه مهمی دارد. مراد از سنت در اینجا، عادات ساکن و همواره ثابت نیست، بلکه مقصود روش و طریقه ای است که به آرامی متحول می شود. پس مراد از سنت تمایل به جمود نیست. گرایش سنت گرایی به حفظ دین و پیوندهای خویشاوندی در مقابل فردگرایی افراطی، رقابت آزاد و سودجویی بی حد و حصر قرار می گیرد.

ارسطو برای سنت، احترام زیادی قایل بود و بسیاری از رسمها و سازمانها را تنها بر این اساس که دیرپا بودند، می پسندید و تغییر سریع آن را روا نمی دانست. حاصل توجه این فیلسوف به عقلانیت و احترام وی به سنت، ستایش اصل اعتدال بود. ارسطو همانند استادش افلاطون، بهترین شکل زندگی را زندگی عقلانی می دانست و مهم ترین بخش وجودی انسان را نیروی عقل به حساب می آورد، که باید بر بخشهای دیگر وجودی انسان حکمرانی داشته باشد. «اما همگان این را قبول دارند که میان فعالیت های فضیلت آمیز انسان، فعالیت عقلی و فلسفی وی از همه مطبوع تر است و به هر تقدیر گمان می رود که اشتغال به این نوع فعالیت، یا لذتهایی که از حیث پایداری یا بی غل و غشی شگفت انگیزند، توام باشد و باید هم انتظار داشت، آنهایی که از اسرار دانش باخبرند، وقت خود را از اشخاصی که به این رازها واقف نیستند، بهتر و مطبوع تر صرف کنند.» (فاستر، ۱۳۷۳: ۳۵۷)

منتسکیو ستایشگر عقل و تکثر

شارل منتسکیو، نیز بنیاد جهان را بر عقل گرایی می دانست. از نظر وی حکومت در هر جامعه ای بازتاب دهنده سبک زندگی در آن جامعه است و عقل، این فرصت را فراهم می کند، تا آدمیان از تعصبات و پیش داوریهای جاهلانه پرهیز نمایند. اما برغم ستایش نیروی عقل، این متفکر فرانسوی، سعی داشت از خرد گرایی افراطی عصر روشنگری فاصله بگیرد.

منتسکیو با مربوط دانستن مزاج آدمها به آب و هوا، حکومت مناسب هر نقطه ای را بازتابی از شرایط جغرافیایی، آب و هوا و طبع مردمان می دانست. از نظر وی حکومت، بازتاب دهنده سبک زندگی مردم در هر جامعه ای است. اگر حکومتی برای مردمی خوب باشد، شاید برای مردم دیگری که از جغرافیا، آب و هوا و طبع متفاوتی برخوردارند، مناسب نباشد. از این رو منتسکیو با روایت های کلان مدرنیته، که تجویزی هم هستند، نمی تواند موافقتی داشته باشد. وی سرشتی تجربه باور داشت، به همین خاطر همچون ارسطو مدام در حال مشاهده و ارزیابی مشاهدات خود بود. البته ایراد فلسفه منتسکیو آن است که دیگر هیچ معیار جهانی برای ارزیابی خوب و بد حکومتها باقی نمی گذارد و مستبدان به راحتی خواهند توانست، یکه سالاری خود را توجیه عقلانی کنند و مثلا بگویند که شیوه حکومتی آنها مطابق سنتها و متناسب با روح مردمان و جغرافیای کشور شان است. به این شیوه حقوق انسانی، آزادیهای سیاسی و اجتماعی می تواند به شدت در معرض تهدید قرار گیرد.

منتسکیو در ادامه، در مورد قانون نیز تاملاتی دارد. از نظر وی، قانون دارای روح است که «اگر در گذاردن و اجرای قانون «روح» مناسب رعایت شده باشد، ثبات جامعه حفظ خواهد شد. هر قدر این قاعده رعایت نشود، به همان حد حکومت ناقص و در خطر فروپاشی خواهد بود.» (عالم،۱۳۷۹: ۳۱۴) به عنوان مثال در جمهوری دموکراتیک، آموزش و پرورش باید میهن دوستی را به فرزندان بیاموزد، زیرا وقتی قرار باشد، مردم حکمران بر خویش باشند، باید ترجیح منافع ملی را بر منافع فردی، آموزش ببینند. به همین ترتیب حکومتهای پادشاهی و استبدادی نیز آموزش های متناسب با خود را خواهند داد. «در حکومت پادشاهی، آموزش و پرورش باید برتری منافع فردی را بیاموزد، اما باید منافع فردی مصلحت آمیز و روشنگرانه ای باشد، طوری که به افتخار و شرف و خیر عمومی بیانجامد. در حکومت استبدادی، فرومایگی آموخته می شود.» (همان، ۱۵ ۳۱۴)

کوتاه سخن این که از نظر متفکری مانند منتسکیو، میان قوانین و ماهیت حکومتها ارتباط تنگاتنگ وجود دارد، به عبارتی هر حکومتی متناسب با جغرافیا، آب و هوا و طبع مردمانش حاوی عقلانیت خاصی است. وی معتقد است هرگاه افراد و دولتها مخالف طبیعت و ساختار درونی خود رفتار کنند، تباه خواهند شد. چرا که هر دولتی راه رشد مخصوص به خود دارد و این وظیفه دولتمردان است که پس از بررسی این ساختار متکثر، دریابند چه قواعد ویژه ای می تواند ضامن حفظ دولتشان باشد.

منتسکیو به عنوان متفکری اعتدالی، به تکثرگرایی و وجود گروههایی با منافع گوناگون اعتقاد داشت، اما در عین حال معتقد بود محدوده آزادی ها نباید چنان باشد که جامعه به هرج و مرج کشیده شود. از نظر وی «هرگاه جامعه ای حق آزادی انتخاب میان آرمانهای متفاوت را برای اعضای خود به رسمیت نشناسد، محکوم به تباهی و نابودی است. در عین حال با مشی اعتدال گرا تصریح داشت که این آزادی محدود است، تا اختلاف نظرها به جنگ آشکار میان اعضا تبدیل نشود.» (m ghezelsofla.blogfa.com) وی همانند «ادموند برک» به سنتها احترام می گذاشت و حامی تحول تدریجی و آرام جوامع بود.

ادموند برک؛ احترام به نظم و سنت

«ادموند بِرک»، فیلسوف سیاسی قرن هفدهم، یکی از استوانه های اصلی تفکر محافظه کارانه است. «برک» بر نظم، اعتدال در رفتار سیاسی، احترام به سنت ها و مذهب تاکید زیادی می ورزید و دشمن بزرگ انقلاب فرانسه بود، چرا که آن را انتزاعی، سنت شکن و خدا نشناسانه می دانست. به خصوص اعدام شاه و ملکه آنتوانت و زیاده روی های ژاکوبنها بر هراس او افزود و باعث شد تا انقلاب فرانسه را به عنوان نمادی از بی نظمی و آشفتگی محکوم کند. برک، شعار آزادی انقلابیون فرانسوی را نوعی گسیختگی و آنارشیسم می دانست، که در آینده به حکومتی استبدادی ختم می شود. وی با اندیشه انقلابیون که بر امکان نوسازی جامعه براساس طرحی عقلانی تاکید می ورزیدند، مخالف بود و اصرار داشت که انگیزه اعمال آدمی بیشتر عاطفی و غیرعقلانی است و معتقد بود عقل فردی نمی تواند داور امور اجتماع باشد، اما در مقابل، سنت را محصول عقل جمعی همه اعصار می دانست.

ادموند برک، از ظهور عقل گرایی افراطی در قرن هجدهم و بخصوص آراء یاران دانشنامه نیز به شدت ناخشنود بود. وی در سال ۱۷۷۳ سفری به فرانسه داشت، که در آنجا با برخی از یاران دانشنامه آشنا شد و آنها را خدانشناس و سفسطه بازان ویرانگر خطاب نمود. نظم، یکی از اساسی ترین مولفه های حاضر در فلسفه سیاسی برک است. او معتقد بود، جهان هستی منظم است و بر مبنای قانونی اخلاقی که خداوند مقرر کرده است، اداره می شود و همین قانون نیز باید بر جامعه حاکم باشد. این قانون اخلاقی اصول کلی فراگیر دارد، اما می تواند در جوامع مختلف، صور گوناگونی به خود گیرد. ساختارهای حکومتی و قوانین می توانند تغییر یابند، اما روح قانون اخلاقی باید بر آنها حاکم باشد. (عالم، ۱۳۷۹: ۳۹۶) برک البته مخالف تغییر نبود، اما از تغییرات تدریجی و منظم دفاع می کرد که گسست عمیقی با گذشته نداشته باشد. از نظر وی انقلاب و یا اصلاحات تند، می تواند ساختار جامعه را تباه و ویران سازد.

برک اگر چه از عقل گرایی اصحاب دانشنامه انتقاد می کرد، اما در مجموع مخالف خردگرایی نبود. او از آن نوع عقل سیاسی حمایت می کرد که در درازنای تاریخ ریشه داشت و در نهادها و سنت هایی که مردم در زمانهای طولانی برقرار کردند، تجلی یافته بود. در مجموع «ادموند برک» موافق تغییرات آرام و متصل با گذشته بود و از حفظ سنت و نهادهای کهنسال دفاع می کرد، چرا که این نهادها را واجد عقلانیت می دانست. وی به تحول گام به گام اعتقاد داشت و اصرار داشت، پس از هر قدم باید ایستاد و سنجید.

از نظر ادموند برک، همانطور که در طبیعت همه چیز جوان و یا پیر نیست و ترکیبی از این دو است، نظام های حکومتی نیز مجموعه ای از امور قدیمی و جدید است که تعادل میان این امور موجب هماهنگی وزیبایی می شود. علاوه بر آن «از دیدگاه ادموند برک نظام سیاسی عبارتست از یک کل، که امری مرکب و دارای انسجام درونی است و اصل آن ثابت است و جزییات آن تغییر می کند. بنابراین، نظام سیاسی اصلی دارد که باید وجود داشته باشد و ترمیمات و افزودنی های آن باید به شکلی باشد که اصل آسیب نبیند.» (gofte goo.com)

مهندسی تدریجی اجتماعی و مخالفت با سیاست توده ای

برخی چهره های برجسته محافظه کاری در قرن بیستم، درباره افراط گرایی علم مدرن و انزوای انسان در این قرن هشدار داده، بازگشت به سنت ها را تجویز می نمایند. به عنوان نمونه «جورج گیسینگ» به تنهایی انسان مدرن اشاره می کند و برای رهایی از این تنگنا، چنگ زدن به قطعیت های گذشته را توصیه می کند. وی در عین حال، علم مدرن را عامل ایجاد وضعیتی رقت بار برای بشر به شمار می آورد. از نظر او، راه حل مهار این وضعیت و نجات بشر از سرگردانی، پناه بردن به سنت و حکومت اشرافی است. دبلیو، اچ. مالاک، دیگر متفکر انگیسی، با انتقاد از پوزیتیویسم معتقد بود که این مکتب راه را بر الحاد می گشاید. از نظر وی زندگی بدون مذهب، کسالت بار، بی روح و ناممکن است. مالاک اصرار داشت، ترقی انسان در عصر مدرن، فقط بر کمیت و آمار استوار بوده و به کلی بی اساس است.

«اروینگ بابیت»، نقاد ادبی آمریکایی، گرایش انسان مدرن به طبیعت محض را مورد انتقاد قرار داد و از بودا نقل قول کرد که گفته بود، بزرگترین گناه، تسلیم منفعلانه در برابر تمایلات نفسانی و بزرگ ترین فضیلت، رهایی از تمایلات حسی و اعمال اراده فعال است. (بشیریه،۱۳۸۴: ۲۰۴) وی همچنین به مکتب اصالت فایده حمله کرد و آن را موجب درهم شکستن و ترویج روحیه منفعت طلبی دانست. بابیت، زوال اصول اخلاقی را موجب گسترش هرج و مرج در ادبیات و هنر مدرن می دانست.

«کارل ریموند پوپر»، متفکر اتریشی، از جمله کسانی است که اگر چه در حوزه فلسفه علم، با نظریه ابطال پذیری شناخته می شود، اما در حوزه فلسفه سیاسی نیز صاحب نظر است. پوپر به مانند بسیاری از محافظه کاران معتقد بود، اعتقادات نوع بشر عمدتا موروثی است. انسان اعتقادات خود را خلق نمی کند، بلکه به ارث می برد. وی می گوید، دور ریختن تمام سنت و خلق چیزهای کاملا نو، انسان را گرفتار یک زندگی اضطراب آلود می کند. به همین دلیل از «نظریه سنت عقلانی» دفاع می کند. بر طبق این نظر، ویران کردن اعتقادات و سنت، یعنی پروژه انقلاب اجتماعی، کاری جنون آمیز است و جامعه انسانی را اسیر بی ثباتی و ناامنی می کند. به همین خاطر، خود پوپر ضمن رد انقلاب اجتماعی از «مهندسی تدریجی اجتماعی» دفاع می کرد. مهندسی تدریجی اجتماعی، برنامه ای اصلاحی است که هم انقلاب و هم محافظه کاری را رد می کند و راهی میانه فرا پیش می نهد. این طرح، مبتنی بر بکارگیری علوم اجتماعی برای ایجاد تغییرات آرام و تدریجی است، که باید مبتنی بر دقت و احتیاط باشد، چرا که از نظر پوپر دانش و شناخت آدمی، کاملا خطاپذیر است و اعمال انسانی در این حوزه می تواند نتایجی ناخواسته داشته باشد. البته این به معنای رد انقلابهای علمی نیست. چرا که نظریات علمی اگر اشتباه باشند، بی هیچ عارضه و صدمه ای می توانند بمیرند، اما سیاست های غلط اجتماعی می توانند نتایجی فاجعه بار داشته باشند و به زندگی بشر خسارت زیادی وارد سازند. وفاداری پوپر به سنت، البته به معنای وفاداری مطلق و رد نقد نیست، بلکه او تمایل داشت برخوردی انتقادی نسبت به سنت ها داشته باشد و در جهت بهبود و اصلاح آن گام بردارد. به عبارت دیگر می توان گفت، پوپر وفادار به عقل گرایی انتقادی است. (لسناف،۱۳۷۸: ۲ ۲۹۱)

ترس پوپر از گام نهادن در ناشناخته ها و ورود به آن طرح های اجتماعی است، که سرانجام مشخصی ندارد. مایکل اوکشات، متفکر محافظه کار انگلیسی، نیز چنین بیمی در دل داشت. وی برای خنثی سازی زیانهای ناشی از ایدئولوژی و عقل گرایی افراطی از مفهوم خاصی از سنت دفاع می نمود. او سنت را یکی از منابع شناخت معرفی می کند و در تعریف محافظه کاری می گوید: «محافظه کار بودن یعنی ترجیح شناخته بر ناشناخته، آزموده بر نیازموده، واقع بر افسانه، بالفعل بر ممکن، محدود بر نامحدود.» (بشیریه،۱۳۸۴: ۲۷۸) اوکشات با این تعریف از محافظه کاری در واقع می خواهد ما را از گرفتاری در دام ایدئولوژی و امیدهای واهی برهاند. وی در عین حال مخاطب خود را از سنت ایدئولوژیک، یعنی سنتی که در قالب خودآگاهی ایدئولوژیک و عقل گرایانه ظاهر می شود، برحذر می دارد. از نظر اوکشات، دنیای امروز، شاهد سلطه ایدئولوژیهای عقل گراست، که می خواهند سنت را هم بلعیده و به رنگ خویش درآورند. این متفکر انگلیسی در کتاب «عقل گرایی در سیاست»، فرهنگ غرب را به «بی صبری جمعی» متهم کرد، به این معنا که غربی ها برای پیشرفت اغلب عجله می کنند، و دنبال راههای میانبر هستند. این مساله موجب می شود، انسان دیگر فرصتی برای کسب مهارتهای تخصصی نداشته باشد، و به آسان ترین و سطحی ترین راه برای رسیدن به هدف فکر کند. (www.ensani.ir)

ارتگا یی گاست (۱۹۵۵ ۱۸۸۳)، فیلسوف اسپانیایی، دیگر متفکری است که برخی آرای او به کار اعتدال گرایان می آید. وی با توده ای شدن سیاست، بشدت مخالفت می کرد و با توده ها نیز چندان بر سر مهر نبود. گاست، فاشیسم را نتیجه توده ای شدن سیاست می دانست. وی توده را واقعیتی روان شناختی می دانست و معتقد بود جامعه از دو دسته توده ها و اقلیت ها تشکیل می شود. گاست، توده ها را کسانی معرفی می کند که خود را همچون دیگران می دانند و می گویند ما هم مثل بقیه هستیم. آنها ارزش ویژه ای برای خود قایل نیستند و انتظار خاصی از خود ندارند. اما اقلیت ها متفاوتند. آنها خود را متمایز از بقیه می دانند و از خود انتظارات بسیار دارند. گاست با حضور توده ها در سیاست مخالف بود و معتقد بود آنها هر چیز متفاوت را در زیر پای خود خرد می کنند. وی گیوتین در انقلاب فرانسه را مظهر بروز امیال توده های خشمگین و مهارناپذیر می دانست. از نظر این متفکر، انسان توده ای هدف ندارد و گذشته و سنت را با خطر و تهدیدی بزرگ روبرو می کند. (بشیریه،۱۳۸۴: ۲۲۳)

مخالفت گاست با توده ای شدن سیاست، شاید در نگاه اول ضد دموکراتیک به نظر رسد، اما به هیچ عنوان غیرمنطقی نیست. حضور گسترده و زیان بار توده ها را در سالهای اخیر در خیزش های عربی دیده ایم. مردمی که بطور موفقیت آمیزی با اجتماع در میدان تحریر، رژیم نظامی مبارک را ساقط کردند، پس از آن نیز بگونه ای هیجانی و به مناسبتهای گوناگون به خیابان سرازیر شدند، با یکدیگر به درگیری و زد و خورد پرداختند، به اقلیت ها حمله کردند و فرصت اصلاح را از سیاست و سیاست مداران گرفتند. بگونه ای که انقلاب مصر، پس از زمان کوتاهی دچار موج بازگشت شد و دوباره نظامیان عنان کار را در دست گرفتند. اگر هواداران و مخالفان آقای مرسی، رییس جمهور منتخب مصر، خویشتنداری بخرج می دادند و به اصلاح تدریجی تن می سپردند، حاجتی به دخالت ارتش برای بازگرداندن ثبات و آرامش نبود.

البته باید اذعان کرد، تاکید محافظه کاران بر نظم و سلسله مراتب، می تواند مانع تحرک اجتماعی شود و با مساله عدالت اجتماعی نیز برخورد پیدا می کند، چرا که جامعه سلسله مراتبی فرصت برابر جهت رشد در اختیار همگان قرار نمی دهد. وقتی مردم نتوانند بدون مانع در جامعه مدنی و حوزه سیاسی حضور فعال داشته باشند، توانا نخواهند شد و صلاحیت حکومت بر خود را نیز نخواهند یافت. به علاوه تاکید محافظه کاران بر حضور عنصر اشرافیت در ساختار اجتماعی و سیاسی نیز مساله ساز است. تمرکز قدرت سیاسی و اقتصادی در دست گروهی خاص، علاوه بر این که عادلانه نیست و با حق تعیین سرنوشت در تضاد قرار دارد، می تواند موجب شکل گیری دیکتاتوری سیاسی و فساد اقتصادی نیز بشود.

نتیجه

همان گونه که آمد، اعتدال گرایی گفتاری نظام یافته همانند لیبرالیسم و یا محافظه کاری نیست. اما در درازنای تاریخ و نظریه پردازی های متفکران قابل ردیابی است. با دقت در نطریاتی که در سطور بالا و در بیان فیلسوفان سیاسی مشاهده شد، می توان اصول ذیل را به عنوان مولفه های اعتدال گرایی صورت بندی کرد:

۱. مخالفت با افراط گرایی

۲. ترجیح اصلاح تدریجی بر انقلاب

۳. تاکید بر نظم، سنت و دین

۴. حفظ نهادهای اجتماعی دیرپا

۵. تکثرگرایی

۶. مخالفت با خردگرایی و علم گرایی افراطی

۷. موافقت با عقل گرایی اعتدالی و انتقادی

۸. مخالفت با حضور گسترده توده ها در سیاست

۹. تاکید بر صبر و حوصله و پرهیز از عجله

در پایان مایلم روشن کنم که من به اعتدال به عنوان یک نظریه دوران گذار برای دستیابی به یک نظام مردم سالار نگاه می کنم و در بعدی وسیع تر، آن را برای خاورمیانه نیز ضروری می دانم. خاورمیانه اکنون وارد یک دوره بی ثباتی ناشی از «نوسازی سیاسی معیوب» شده است. منطقه ای که ما در آن زندگی می کنیم، محلی متنوع با حضور گروههای مختلف قومی و زبانی است، که استعداد منازعه و درگیری فراوانی در خود نهفته دارد. به همین خاطر خاورمیانه به ناگزیر و برای حفظ ثبات، به اعتدال در رفتار و گفتار سیاسی نیازمند است.

حسن توان

منابع

۱. منوچهر صانعی دره بیدی، فلسفه اخلاق و مبانی رفتار، ۱۳۸۷، تهران، انتشارت سروش

۲. حمید عنایت، بنیاد فلسفه سیاسی در غرب، ۱۳۸۱، تهران، انتشارات زمستان

۳. مایکل ب. فاستر، خداوندان اندیشه سیاسی غرب (جلد اول)، ۱۳۷۳، ترجمه جواد شیخ الاسلامی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی

۴. عبدالرحمن عالم، تاریخ فلسفه سیاسی غرب، ۱۳۷۹، تهران، انتشارات وزارت خارجه

۵. مایکل، ایچ. لسناف، فیلسوفان سیاسی قرن بیستم، ۱۳۷۸، ترجمه خشایار دیهیمی، تهران، نشر کوچک

۶. حسین بشیریه، لیبرالیسم و محافظه کاری، ۱۳۸۴، تهران، نشر نی

سایت ها

محمد تقی قزلسفلی، مقاله «اعتدال گرایی در فلسفه سیاسی»

۱. http://m-ghezelsofla.blogfa.com/post/۷۲

بروس هادوک، عقل گرایی در سیاست از نگاه مایکل اوکشات

۲. http://www.ensani.ir/storage/Files/۲۰۱۰۱۲۰۴۱۶۵۱۲۱-۱۲۸۱.pdf

درسگفتارهای جواد طباطبایی

۳. http://gofte-goo.com/info/?p=۶۶

لینک منبع : لینک به مطلب