زهد در لغت به معنی روی گردانیدن از چیزی . در آنچه که نسبت بدان زهد ورزیده می شود اختلاف است . بعضی آنرا دینار و درهم میدانند ، و برخی قوت و غذا و شراب . بعضی دیگر گویند ؛ زهد یعنی ترک نعمت دنیا و آخرت و بی رغبتی بدان .
((خواجه نصیر الدین طوسی گوید : زهد نقیض رغبت است ، و زاهد کسی باشد که او را بدانچه تعلق به دنیا دارد مانند ماٌکل و مشارب و ملابس و مساکن و مشتهیات و مسلمات دیگر ، و مال و جاه و ذکر خیر و قربت ملوک و نفاذ امر و حصول هر مطلب که به مرگ از او جدا تواند بود ، رغبت نبُوَد . نه از سر عجز یا از راه جهل به آن ، و نه از جهت غرضی یا عوضی که او راجع باشد ، زاهد باشد بر وجه مذکور . اما زاهد حقیقی کسی باشد که به زهد مذکور طمع نجات از عقوبت دوزخ و ثواب بهشت هم ندارد . بلکه صرف نفس از آن جمله که برشمردیم ، بعد از آنکه فواید و تبعات هر یک دانسته باشد او را ملکه باشد و مشوب نباشد یا طمعی یا امیدی یا غرضی از اغراض ، نه در دنیا و نه در آخرت . و ملکه گردیدن این صفت نفس را به زجر باشد از طلب مشتهیات او ، و ریاضت دادن او به امور شاقه یا ترک غرض در وی راسخ شود .
بایزید می گفت : « زاهد آن بُوَد که می نگرد به لحظه و در آن می ماند و نظر خویش را به غیر آن باز نمی گرداند و عابد آن است که منّت خدای را بر خویش در عبادات بیش از عبادات می بیند چندان که عبادت او در منّت غرق می شود . » ))
( دفتر روشنایی بایزید بسطامی محمد رضا شفیعی کدکنی صفحه ۱۷۹ )
شبلی گوید : زهد یعنی غفلت ، زیرا دنیا « چیزی» نیست و زهد نسبت به آنچه « چیزی» نیست ، خود غفلت است . همچنین از قول او گویند : در حقیقت زهد وجود ندارد . زیرا یا از آنچه ندارد روی بگرداند که این زهد نیست ، یا از آنچه دارد روی گردان شود ، و این چگونه زهدی باشد در حالی که از آن چیز از آن اوست ؟ پس زهد جز فریب نفس و سازش با آن نیست .
مثل کسی که در دنیا زهد اختیار کند جهت طمع نجاتی یا ثوابی در آخرت ، مثل کسی باشد که از دنائت طبع و پستی همت ، روزها تناول طعام نکند با وفور احتیاج ، تا در ضیافتی متوقع ، طعام بسیار تواند خورد . در سلوک راه حقیقت ، منفعت زهد ، رفع شواغل باشد تا سالک به چیزی مشغول نگردد و از وصول به مقصد ، باز نماند .
آنگاه که غرض ز زهد بهبود خود است
یا طاعت حق ز بهر مقصود خود است
گو روی به خود کن ، نه به محراب از آنک
هم اوست به تحقیق که معبود خود است
( فرهنگ تعبیرات صفحات ۴۴۷ تا ۴۵۰ )
((عزالدین نَسَفی گوید : بدان که زهد عبارت از ترک است ، و زاهد کسی را گویند که او را از دنیاوی چیزی بوده باشد ، و به اختیار خود آن را ترک کرده بود . و هر که را چیزی نبوده باشد ؛ و ترک نکرده بود ، او را زاهد نگویند ، فقیر گویند . و هر که ترک دنیا کند از برای اظهار سخاوت ، یا از برای قبول خلق ، یا از جهت سبب دیگر که نه برای خدا بود ، و نه از برای آخرت بود ، او را هم زاهد نگویند . زاهد آن باشد که ترک دنیا کند از برای ثواب آخرت یا از برای خدا .
ای درویش ، زاهد مطلق آن بود که به یک بار ترک دنیا کند و روی از مال و جاه به کلی بگرداند . اگر چه زاهد از بعضیِ دنیا درست است ، چنان که توبه از بعضی معاصی درست است ، اما ثوابی که موعود است در آخرت ، زاهدان و تایبان را آن زاهدی است که روی از دنیا به کلی گردانیده بود ، و آن تایبی است که روی از معاصی به کلی گردانیده باشد .
بدان که زهّاد مراتب دارند ، و هر یک در مرتبه ای . مرتبۀ اول آن است که زاهد شود تا از عقاب آخرت ایمن گردد و از عذاب های گوناگون دوزخ خلاص یابد . واین زهد خایفان است . مرتبه دوم آن است که زاهد شود برای ثواب آخرت و نعمت های گوناگون بهشت و این زهد راجیان [ امیدواران] است . مرتبۀ سوم آن است که زهد وی نه از خوف دوزخ باشد ، و نه از امید بهشت بود ، خاصّ از جهت دوستی خدا کرده باشد ، و دوستی خدای تعالی چنان بر دل وی مستولی شده باشد که پروای چیزی دیگرش نباشد .
ای درویش ! هر که ترک دنیا کند از برای ثواب آخرت ، زاهد است ، اما نزدیک اهل معرفت این زهد ضعیف است ، از جهت آن که دنیا و آخرت در نظر عارفان حقیر و مختصر است . ایشان از عذاب های گوناگون دوزخ نترسند ، و به نعمت های گوناگون بهشت امید ندارند . از خدا بترسند و به خدا امید دارند ، و از خدا می جویند .
ای درویش ! دنیا آن قدر ندارد که تو به وی مشغول شوی ، و در طلب وی عمر عزیز خود ضایع گردانی . چیزی که امروز با توست ، و فردا با دیگری خواهد بود ، او را نزدیک عاقل هیچ قدری نباشد ، و عاقل دل را بر وی ننهد . بایزید را پرسیدند که این مقام به چه یافتی ؟ فرمود که به هیچ . گفتند : « چون ؟» فرمود که به یقین دانستم که دنیا هیچ است . ترک دنیا کردم و این مقام یافتم .)) ( الانسان الکامل ص ۳۳۱)
عراقی و زهد ریایی :
به طواف کعبه رفتم ، به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی ؟ که درون خانه آیی ؟
به قمارخانه رفتم ، همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم ، همه زاهد ریایی
در ادبیات فارسی نسبت به زهد و زاهد دیدگاه مثبتی وجود ندارد ، شاید بدان علت است که کسانی که در جامعه دم از زهد می زدند ترک دنیا و رفتار زاهدانه اشان برای رضای خدا نبوده است بلکه بعضی افراد، ظاهری زاهدانه به خود می گرفته اند و بجای ترک دنیا به منظور حصول به معبود ، فقط نفس خود را فریب می داده اند . به همین دلیل است که حافظ شیرین سخن دیدگاه خوبی نسبت به زاهدان نداشت .
شاید اولین دلیل حافظ برای دوری جستن از زاهدان ریایی مواردی چون ؛ خرده گیری ، ملامت دیگران و عیب جویی آنها از مردم عادی بوده است . بعضی از زاهدان در دیگر افراد جامعه خود ، چیزی جز عیب و تقصیر نمی دیدند .
عیب حافظ گو مکن واعظ ، که رفت از خانقاه
پای آزادی چه بندی ، گر بجائی رفت رفت
***
برو ای زاهد و بر دُرد کشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست
***
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
***
یارب آن زاهد خود بین که بجز عیب ندید
دود آهیش در آیینه ادراک انداز
***
ور نهد در ره ما خار ملامت زاهد
از گلستانش به زندان مکافات بریم
علت بعدی دلزدگی حافظ از زاهدان ، ظاهرپرستی زاهدان و توجه آنها صرفاً بر اعمال و رفتار ظاهری خود و افراد جامعه است . اینگونه زاهدان به منظور قبول و خوشآمد خلق ، اینگونه رفتار زاهدانه خشک داشته اند .
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
نکته دیگری که حافظ از زاهدان دیده است ، خودبینی است ، زاهدان فقط اعمال و عبادات خود را قبول دارند و فکر می کنند با اینگونه عبادات خشک زاهدانه ، مقرب درگاه حق شده اند به همین علت راههای دیگر رسیدن به خدا را نمی بینند و سایر افراد جامعه را گمراه می بینند و دچار خودبینی می گردند ، و این در حالتی است که هیچکس راز درون پرده خلقت را نگشوده این راز همچنان در پرده نهان است ؛
اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند
دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند
***
برو ای زاهد خود بین که ز چشم من وتو
راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود
***
یارب آن زاهد خود بین که بجز عیب ندید
دود آهیش در آیینه ادراک انداز
علت دیگر فاصله زاهدان از مردم و افراد جامعه ، بدخویی و اخلاق ناپسند بعضی از آنهاست است ، که احتمالاً ار همان خودبینی حاصل می شود .
گله از زاهد بد خو نکنم رسم این است
که چو صبحی بدمد در پیش افتد شامی
سعدی آن استاد سخن نیز همانند حافظ شیرین بیان ، از زهد فروشی و نمایش زهد بدون عمل صالح ، روی گردان بود .
در من این هست که صبرم ز نکو رویان نیست
زرق نفروشم و زهدی ننمایم کان نیست
سعدی نیز برای روی گردانی از زاهدان ، دلایلی دارد یکی از این علت ها، کنکاش زاهدان در رفتار و عملکرد پنهانی افراد است .
غلام همت شنگولیان و رندانم
نه زاهدان که نظر می کنند پنهانت
سعدی نیز مانند سایر متفکران روشن بین ، از زهد خشک و یک جانبه نگر دوری می گزیند و این نوع زهد را لایق خود نمی داند . حتی حاضر است از زهد چون یک کار مناهی ، توبه کند .
لایق سعدی نبود این خرقۀ تقوی و زهد
ساقیا ، جامی بده وین جامه از سر برکنش
***
ساقی ، بیار جامی کز زهد توبه کردم
مطرب ، بزن نوائی کز توبه عار دارم
***
کسانی عیب ما بینند و گویند
که روحانی ندانند از هوائی
جمیع پارسایان گو بدانند
که سعدی توبه کرد از پارسائی
چنان از خمر و زمر و نای ناقوس
نمی ترسم که از زهد ریائی
***
گر یار با جوانان خواهد نشست و رندان
ما نیز توبه کردیم از زاهدی و پیری
یکی دیگر از دلایل دلزدگی سعدی از زاهدان ، رفتار زاهدان در زمینه خودنمایی و یا بقول معروف پارسایی فروختن به دیگران و قبول نداشتن عبادت سایر افراد است .
من از آن گذشتم ، ای یار بشنوم نصیحت
برو ، ای فقیه و با ما مفروش پارسائی
سعدی نیز چون سایر عارفان و پاک بینان از ریا و زهد فروشی و در نظر داشتن آراستگی ظاهر بدون عمل به کردار نیک ، به شدت دوری می گزید .
هفتاد زلّت از نظر خلق در حجاب
بهتر ز طاعتی که بروی و ریا کنیم
سرخوشی عارفان به طور کلی با نشاط و سرور زاهدان متفاوت است و آن چیزی که عارف را به سرور می آورد ، زاهد و فقیه از آن بی خبر است .
نشاط زاهد از انواع طاعتست و ورع
صفای عارف از ابروی نیکوان دیدن
***
برو ، ای فقیه دانا ، بخدای بخش ما را
تو زهد و پارسائی ، من و عاشقی و مستی
به همین دلیل است که عارف ، عاشق سرخوش و شادان است ولی در همان حال زاهد تنگ نظر، دلتنگ و غمگین است .
ای زاهد خرقه پوش تا کی
با عاشق خسته دل کنی جنگ ؟
گرد دو جهان بگشته عاشق
زاهد بنگر نشسته دلتنگ
نزد محققان ، زاهد و زهد خود نیست و نباشد . از بهر آنکه دنیا خود آن قدر ندارد که ترک کنندۀ آن زاهد باشد . ( عین القضات تمهیدات صفحه ۳۱۱ )
حجت الله مهریاری
منابع :
۱- فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی سید جعفر سجادی انتشارات طهوری چاپ هفتم
۲- دفتر روشنایی بایزید بسطامی محمد رضا شفیعی کدکنی- انتشارات سخن چاپ ششم ۱۳۹۱
۳- دیوان عراقی
۴- مجموعه رسائل مشهور به کتاب الانسان الکامل تصنیف عزیزالدین نَسَفی
۵- غزلیات حافظ
۶- بوستان سعدی
۷- تمهیدات عین القضات همدانی