اگر ۳ تریلیون دلاری که صرف جنگ عراق و افغانستان شد اینگونه به هدر نمی رفت زندگی مردم امریکا خیلی بهتر از حالا بود.به عنوان مثال اگر فقط بخش اندکی از آن پول صرف زیرساخت ها در خود آمریکا می شد مشاغل زیادی از جمله در فرگوسن ایجاد می شد و در نهایت باعث افزایش بازده اقتصادی ایالات متحده می گردید.

تاثیر سیاست خارجی آمریکا بر بحران های داخلی این کشور

تصور بر این است که اعتراض مردم و حوادث اخیر در فرگوسن و میسوری صرفا مسائل داخلی آمریکا هستند و هیچ ارتباطی با موقعیت جهانی آمریکا و سیاست خارجی این کشور ندارد.چنین دیدگاهی کاملا قابل درک است چرا که در دید اول بحران فرگوسن و میسوری مربوط به ارتباط نژاد ها در آمریکا و ریشه گرفته از تاریخ این کشور است.آنچه در فرگوسن رخ داد و بعد به نیویورک و جاهای دیگر آمریکا هم سرایت کرد نشان دهنده این است که در امریکا هنوز بحث نژاد در قانون و عدالت کیفری مساله ساز است . همانطور که پیش بینی می شد بیشتر مفسران در برخورد با ماجرای فرگوسن به این پرداختند که این مساله چه عواقبی دارد و چطور باید حل شود.

آنچه در فرگوسن رخ داد و به طور کلی در مورد مساله نژادی در کل آمریکا در حال رخ دادن است بر سیاست خارجی این کشور تاثیر خواهد داشت.البته این مساله چندان تعجب آور نیست چرا که شرایط داخلی آمریکا تاثیر بسزایی در تصویری که از این کشور در جهان وجود دارد می گذارد.وقتی آمریکا از نظر اقتصادی دچار مشکل باشد حوزه و حیطه عملش در جهان محدود می شود.وقتی دولت فدرال مشغول به حل مشکلی در داخل باشد طبیعتا این کشور با انرژی و هوشمندی کمتری می تواند به مسائل خارجی بپردازد.

وقتی هنوز اقلیتی در آمریکا در حاشیه قرار دارند، مورد تبعیض های نژادی هستند و به طور برابر با آنها رفتار نمی شود طبیعتا همه قابلیت های این کشور مورد استفاده قرار نمی گیرد و چهره این کشور در برابر دیده شاهدان خارجی هم مخدوش می شود.

پس با این نقطه نظر متوجه ارتباط بین حوادث فرگوسن و سیاست خارجی این کشور می شویم.

بین تلاش های جاه طلبانه آمریکا در نقاط مختلف دنیا و توانایی نهادهای داخلی این کشور برای بهبود زندگی مردم رابطه وجود دارد.من بر این نیستم که سرمایه گذاری و تمرکز بر حوزه اجتماعی، نژاد پرستی در مناطقی مانند فرگوسن را کاهش و یا به کلی از بین می برد اما به هر حال اگر ۳ تریلیون دلاری که صرف جنگ عراق و افغانستان شد اینگونه به هدر نمی رفت زندگی مردم امریکا خیلی بهتر از حالا بود.به عنوان مثال اگر فقط بخش اندکی از آن پول صرف زیرساخت ها در خود آمریکا می شد مشاغل زیادی از جمله در فرگوسن ایجاد می شد و در نهایت باعث افزایش بازده اقتصادی ایالات متحده می گردید.

همچنین موضوعات غیر واقع بینانه و جاه طلبانه ای که توجه سیاستمداران آمریکا را به مسائل خارجی جلب کرده آنها را از داخل غافل کرده است.وقتی پرزیدنت اوباما باید هفته ها وقت خود را صرف نگرانی های اوکراین ، سوریه، داعش، اورشلیم، جزایر سنکاکو، افغانستان، عراق، همکاری های تجاری فراآتلانتیک، ابولا، بوکوحرام، سودان جنوبی و … کند طبیعی است که وقتی برای رسیدگی به مسائل داخلی نخواهد داشت. همچنین وقتی دادستان کل باید ساعت ها و روزها و هفته ها وقت خود را صرف مبارزه با قانون شکنی های آژانس امنیت ملی و همچنین گوانتانامو کند چطور می تواند به فکر اصلاح نظام قضایی آمریکا باشد.

البته این به معنی حمایت از سیاست های انزواطلبانه برای آمریکا نیست.مقامات آمریکا باید به مسائل جهان توجه کنند و از قدرت آمریکا برای تامین و حفاظت از منافع ملی این کشور بهره ببرند. اما باید همیشه این مطلب را بدانیم که پیوسته نوعی معادله نابرابر بین پیگیری جاه طلبی های خارجی و ساختن اوضاع داخلی کشور وجود دارد.زمانی که بحرانی شبیه بحران فرگوسن فضای رسانه ها را اشغال می کند نشانگر این است به جای توجه به نیازها و چالش هایی که مردم خودمان با آن روبرو هستند منابع و انرژی زیادی صرف سرزمین های دوردست کرده ایم.

اما این همه ماجرا نیست. بحران فرگوسن یادآوری می کند که تاکید بیش از حد به جنگ علیه تروریسم باعث میلیتاریزه شدن مداوم نیروهای پلیس محلی می شود که از بودجه ضد تروریستی و سلاحهای اضافه برای افزایش قدرت واحد های محلی خود استفاده می کنند. مشکل همانطور که در فرگوسن هم شاهد بودیم این است که مجهز بودن و تاکتیک های ناشی از آن در برخورد با بحران های داخلی نتیجه کاملا معکوس دارد. میلیتاریزه شدن پلیس محلی باعث بروز نژاد پرستی و رفتارهایی مانند آنچه در فرگوشن رخ داد نمی شود اما کمکی به حل آن هم نمی کند.به عبارت دیگر ما مفهوم و پدیده «جنگ با تروریسم » را وارد نهادهای قانونی خودمان کردیم که نتیجه آن رخ دادن حوادثی مانند حادثه فرگوسن است.

فرگوسن همچنین به تصویر آمریکا به عنوان سرزمین برابری، حقوق بشر و فرصت ها در جهان صدمه زیادی می زند.مساله سیاه پوستان آمریکا افسانه آمریکا را برای جهان مخدوش کرده است.این بحران نشان می دهد که آمریکا هنوز خودش به ایده آل هایی که برای سایرین تجویز می کند نرسیده است.همانطور که برخورد دولت آمریکا با بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ و همچنین طوفان کاترینا نشان داد که این کشور لغزش ناپذیر نیست، بحران فرگوسن هم این موضوع را یادآوری کرد که واشنگتن همیشه برای حل بحران های داخلی پاسخ های مناسبی ندارد.

فرگوسن همچنین درس بزرگی در مورد بحث ملت سازی به ما می دهد.ایالات متحده دو قرن است که با موضوع نژاد پرستی دست به گریبان است و جنگ خونینی را نیز بر سر این مساله پشت سر گذاسته اشت.برده داری ۱۵۰ سال پیش در این کشور از بین رفت اما با وجود اینکه راه زیادی برای حل این مشکل طی شده است فرگوسن نشان داد هنوز هم مسیر زیادی تا رفع کامل این مشکل باقی مانده است.کمتر از ۱۰ سال قبل رهبران هر دو حزب آمریکا تصور می کردند که آمریکا با سرنگونی رژیم های سیاسی عراق و افغانستان و ایجاد نهاد های جدید می تواند مشکل قومی، فرقه ای و قبیله ای موجود در این کشورها را به بهترین نحو ممکن حل کند.اما با وجود اینکه تلاششان در این زمینه کاملا با شکست روبرو شد این اشتباه را در سال ۲۰۱۱ در لیبی هم تکرار کردند.آنها با خود چه فکر کردند؟ایالات متحده مشکل نژاد پرستی در کشور خودش را در نزدیک به یک قرن و نیم نتوانست حل کند آنوقت چطور گمان کرد که می تواند اختلافات عمیقی را که در کشور های دیگر وجود دارد ظرف مدت کوتاهی به بهترین شکل رفع کند؟خانم ها و آقایان این دقیقا به معنای غرور است.

بیش از ۲۵ سال قبل من نوشتم که توجه به داخل آمریکا را تقویت و توجه به خارج آن را ضعیف می کند.این حرف من هنوز هم صادق است.پس از آنجا که هنوز عمو سام در جهان جایگاه خوبی دارد و از آنجا که اگر آمریکا در تهدید های جهان دخالت نکند خود کشور های منطقه با جدیت بیشتری برای حل مسائل وارد عمل می شوند پس بهتر است آمریکا در مورد بحران های جهان خونسردی بیشتری از خود نشان دهد.درسی که از اوضاع فرگوسن باید بگیریم این است که اگر آمریکا به جای تمرکز بر مسائل خارجی و صرف انرژی برای آنها به مسائل داخلی توجه کند جامعه ای امن تر، سالم تر و عادلانه تر خواهد داشت.

نویسنده: استفان والت

مترجم: آرین پورقدیری

منبع: سایت اصفهان امروز

لینک منبع : لینک به مطلب